یازینب

بیست و سوم آبان 1390 6:36

ج

سیدجوادذاکرسیدذاکر

جواد

ذاکر

جواد

سیدجوادسیدجوادذاکر

جواد

جواد

یازینب

رهبر




زندگینامه حضرت آیت الله سید علی خامنه ای

حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی خامنه ای در سال 1318 در شهر مقدس مشهد پا به عرصه وجود گذاشتند. خانواده ایشان از روحانیون معتبر به شمار می آمدند و پدرشان آیت الله آقای حاج سید جواد از مجتهدین و علمای به نام مشهد بود که سال های طولانی صبح ها در مسجد گوهرشاد و شهرها و شب ها در مسجد بازار مشهد، اقامه جماعت می نمود. جد ایشان آیت الله سید حسین خامنه ای از علمای آذربایجان مقیم نجف بود. وی قبلاً در محله «خیابان» تبریز اقامت داشت، سپس به نجف اشرف سفر کرده و در آنجا به درس و بحث اشتغال ورزیده بود. وی مردی پرهیزکار و اهل علم و تقوی و زهد بود که عمری را با قناعت گذرانده بود. مادر ایشان، دختر آقا سید هاشم نجف آبادی میردامادی است که از علمای معروف مشهد بود. وی زنی پاکدامن و آشنا به مسائل اسلامی و متخلق به اخلاق الهی استدوران کودکی با تربیت پدری سخت گیر و مراقب اما به شدت مهربان و دوست داشتنی و مادری مهربان تر در نهایت عسرت و تنگدستی با حاصلی از زی طلبگی قرین بود. حضرت آیت الله خامنه ای در این باره می گویند:
«دوران کودکی ما بسیار در عسرت می گذشت، خاصه که کودکی من مصادف با ایام جنگ نیز بود با اینکه مشهد در کرانه جنگ واقع بود و همه چیز نسبت به شهرهای دیگر کشود در آن ارزان و فراوان بود؛ معهذا وضع خانواده ما به طوری بود که ما حتی همیشه نمی توانستیم نان گندم بخوریم و معمولاً نان جو می خوردیم. من شب هایی از کودکی را به یاد می آورم که در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خردی که بعضی وقت ها مادر بزرگم به من یا یکی از برادران و خواهرانم می داد، قدری کشمش یا شیر می خرید تا با نان بخوریم... منزل پدری من که در آن متولد شده ام تا 4-5 سالگی من یک خانه حدود 60- 70 متری در محله ای فقیرنشین در مشهد بود که فقط یک اطاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفه»
تحصیلات ابتدایی
معظم له تصدیق ششم را دور از چشم پدر با رفتن به کلاس شبانه دریافت می دارد و سپس مخفیانه در کلاس های دبیرستان نام نویسی کرده و دوره متوسطه را طی دو سال به صورت جهشی می خوانند و دیپلم می گیرند. از نظر علوم اسلامی در همان مدرسه اسلامی، ادبیات عرب را شروع می کنند. و سپس در چهارده سالگی به مدرسه علوم دینی «سلیمان خان» می روند و ادبیات عرب را در آنجا به پایان می رسانند. شرایع را هم در درس پدر شرکت می کنند وهنگامی که به کتاب حج می رساند پدر به ایشان می گویند که در درس شرح لمعه که مبحث حج رسیده بود شرکت کنند و هم مباحثه با برادرشان حاج سید محمد آقا بشوند. بعد از مدرسه سلیمان خان به مدرسه علوم دینیه نواب می روند و سطح را به پایان می رسانند. پس از آن در دروس خارج مرحوم آیت الله العظمی میلانی شرکت می نمایند و این کم نظیر بود که جوانی در سن 16 سالگی بتواند در درس خارج شرکت نماید
تحصیلات عالی
معظم له دروس سطح را نزد اساتیدی چون آقای علوی، آقای مسعود، پدر بزرگوارشان، مرحوم آقا میرزا احمد مدرس یزدی، مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی که ایشان از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی و اهل ریاضت و مدرس درجه یک مشهد و بسیار مرد محترم و ملا و معروف بودند و در بین خواص مشهد مرد آزاده و روشن ضمیری بودند به خصوص در نزد اهل علم به مدت پنج سال و نیم خوانده اند و درس خارج را هم نزد اساتیدی چون: مرحوم آیت الله میلانی، مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی و درس فلسفه را نزد آیت الله میرزا جوادآقا تهرانی خوانده و ایشان کتاب منظومه و مطالب مرحوم حاج ملا هادی سبزواری را درس می گفته و رد می کرده اند که در حقیقت این درس منظومه ایشان رد منظومه بوده و پس از مدتی بنا به پیشنهاد یکی از دوستانشان به درس آقا شیخ رضا ایسی که در مشهد ملای قدیمی و فاضل و حکیم و خیلی هم معتقد به حکم بوده شرکت نموده اند.
عزیمت به نجف و قم
ایشان پس از درک محضر اساتید بزرگوار ایران به نجف رفته و در درس های آیات حکیم، خوئی، شاهرودی، و آقا میرزا باقر زنجانی و مرحوم میرزا حسن یزدی و آقا سید یحیی یزدی شرکت نموده اند. معظم له در شرح زندگانی خود فرموده اند:
«اما در بین همه این درس ها یکی از درس آیت الله حکیم خوشم آمد. به خاطر سلیس بودن و روانی اش و با نظرات فقهی خیلی خوبی که داشت و یکی هم درس آیت الله آقا میرزا حسن بجنوردی که در مسجد طوسی درس می گفت و از درس ایشان هم خوشم آمد تا اینکه تصمیم گرفتم در نجف بمانم. لذا به پدرم نامه نوشتم که اگر می شود من اینجا بمانم اما پدرم موافقت نکرده بنابراین آمدم مشهد و بعد از مدتی راهی قم شدم و در قم تصمیم گرفتم همه درس ها را ببینم تا هر کدام را پسندیدم به همان درس بروم. که همین کار را هم کردم و از میان همه آن درس ها یکی از درس امام و بعد از آن درس آیت الله حاج آقا مرتضی حاج شیخ و دیگری درس آیت الله العظمی بروجردی را می رفتم و در درس فقه و اصول امام هم مستمراً شرکت می کردم. در قسمـت فــلسفه هم یک مقدار از اسفار و یک مقدار هم شفا را از درس علامــه طباطبایی استفاده کردم.»
مبارزات
آیت الله خامنه ای مجاهدی شجاع و با تقواست که در سراسر زندگی پر برکتش همواره در جهاد به وسیله قلم و سخن و سلاح بوده و بخصوص از سال 1341 که امام بزرگوار نهضت عظیم اسلامی را آغاز نمود دقیقه ای از تلاش و جهاد باز نمانده است. شرح این همه مبارزه خود چندین جلد کتاب می خواهد تنها در این مختصر اشاره ای خواهیم داشت
حضرت آیت الله خامنه ای در این باره خودشان می فرمایند:
«در ارتباط با ورود به میدان مبارزه و مسائل سیاسی، سال های 32-31 بود که شنیدم مرحوم نواب صفوی آمدند و به مشهد که در این ارتباط یک جاذبه پنهانی مرا به طرف مرحون نواب می کشاند و خیلی علاقمند شدم نواب را ببینم. تا اینکه خبر دادند نواب می خواهد به مدرسه سلیمان خان که من هم از طلاب آنجا بودم بیاید که آن روز ورود مرحوم نواب به مدرسه سلیمان خان جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من است. وقتی ایشان با یک عده از افراد فدائیان اسلام که کلاه پوست مخصوص به سر داشتند وارد مدرسه شده به هیئت ایستاده و با شعار کوبنده شروع به سخنرانی کرد. محتوای سخنرانی اش هم این بود که باید اسلام زنده شود و اسلام حکومت کند و در این ارتباط پرخاشگرانه، شاه، انگلیس و مسئولین مملکتی را متهم به دروغگویی کرد و گفت: این مسئولین مسلمان نیستند؟
من که برای اولین بار این حرف ها از زبان مرحوم نواب به گوشم می خورد، آن چنان حرف هایش در دلم نشست که دوست داشتم همیشه با او باشم و همانجا اعلام شد که فردا آقای نواب از مهدیه به مدرسه نواب خواهد رفت و فردای آن روز مرحوم نواب به هیئت اجتماع از مهدیه به نواب حرکت کرد و در بین راه خطاب به مردم با صدای بلند شعار می داد و می گفت: برادر غیرتمند مسلمان باید اسلام حکومت کند تا اینکه به مدرسه نواب وارد شد و آنجا هم با تمام وجود یک سخنرانی مفصل و هیجان انگیزی ایراد کرد و بعد از سخنرانی به ایشان پیشنهاد اقامه نماز جماعت شد که قبول کردند و نماز را به امامت ایشان خواندیم و بعد از آن که مرحوم نواب از مشهد رفتند ما دیگر از او خبر نداشتیم تا اینکه خبر شهادتش به مشهد رسید و وقتی خبر شهادت ایشان به مشهد آمد، ماها از روی خشم و غیض منقلب شده بودیم به نحوی که در صحن مدرسه شعار می دادیم و از شاه بدگویی می کردیم و نکته ی قابل توجه این بود که مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزویمی در مشهد تنها روحانی بود که بر اساس همان آزادگی و بزرگ منشی اش در مقابل شهادت مرحوم نواب عکس العمل نشان داد و در مجلس درس از شهادت مرحون نواب صفوی و یارانش به وسیله دستگاه حاکم انتقاد شدید کرد و تاثر خودش را از شهادت آنها ابراز داشت و گفت مملکت ما کارش به جایی رسیده که فرزند پیغمبر (ص) را به جرم گفتن حقایق می کشند! و لذا از همان وقت جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب صفوی در من بوجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد
بنابراین آن حالت رنگ پذیری از مرحوم نواب سبب شد که در همان سال 34 یا 35، اولین حرکت مبارزاتی ما شروع شود به این شکل که یک استانداری بنام «فرخ» برای مشهد آمده بود و این شخص به هیچ یک از مظاهر و ضوابط دینی احترام نمی گذاشت؛ از جمله اینکه در ماه محرم و صفر که معمول بود سینماهای مشهد تعطیل می شد، ابتدا تا چهاردهم محرم اعلام تعطیلی کرد و یعد یک قدری سر و صدا شد تا بیست محرم تجدید کرد و لذا ما چند نفر بودیم که نشستیم یک اعلامیه در ارتباط با امر به معروف و نهی ازمنکر نوشتیم و با پست به این طرف و آن طرف فرستادیم»
مبارزه از سال 41 به بعد
حوزه ی علمیه قم در سال 1341 با ندای امام امت به پا خواست و شور دیگری در این مرکز علم و تقوی و جهاد و شهادت پدید آمد. علما و طلاب با تلاشی خالصانه و با مردانگی تمام، سخنان و رهنمودهای امام و سایر مراجع را به اقصی نقاط ایران می بردند و حضرت آیت الله خامنه ای در این مورد نقش سازنده و عظیمی ایفا نمودند و ضمن فعالیت هایی که در قم داشتند ارتباط خود را با علما و طلاب مشهد تقویت کردند و کوشیدند با استفاده از فعالیت های سایر علمای خراسان هرچه بیشتر و بهتر طلاب را تجهیز نمایند.
این فعالیت آن چنان موثر و چشمگیر بود که در سال 1342 از طرف امام ماموریت یافتند سه پیام را به مشهد ببرند. سه پیامی که با محرم سرنوشت سازی که پانزده خرداد در آن اتفاق افتاده، ارتباط داشت. ایشان پس از آغاز مبارزات تا انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 اکثر عمر پر برکتشان را یا در زندان و یا در تبعید به سر برده و یا به علت تعقیب توسط ساواک متواری بوده اند
مسئولیت های معظم له پس از انقلاب اسلامی
1. شورای انقلاب اسلامی
2. کمیته استقبال از امام خمینی
3. ماموریت به سیستان و بلوچشتان
4. نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع
5. سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
6. رسیدگی به امور دانشجویان
7. امامت جمعه تهران
8. نمایندگی مجلس شورای اسلامی
9. مشاوره امام خمینی در شورای عالی دفاع
10. ریاست جمهوری
پس از رحـلت جانگداز رهبر کبیر انقلاب (ره) تمامی افکار خلع وجود رهبر در نظام مقدس را احساس و اظـهار نـگرانی می نمود ولی تاکید امام خمینی به شایستگی حضرت آیه الله خامنه ای برای رهبری نظام جـمهوری اسلامی بارقه ی امیدی در دل انقلابیون پدیدار ساخت و از آن تاریخ تا کنون ایشان سکان کشتی انقلاب اسلامی را در دست گرفته و به خوبی رهنمون شده اند.
سوابق تدریس
ایشان تدرس را از اولین روزهای طلبگی رسمی، یعنی بلافاصله بعد از تمام شدن دوره ی دبستان شروع کرده و اولین تدریس، ایشان کتاب امثله یا صرف میر بوده که برای دو شاگرد بزرگسال از روضه خوان های مشهد تدریس می نموده اند و تا سال 1337 که در مشهد بوده کتاب هایی از صرف، نحو، معانی، بیان، اصول و فقه تدریس می کرده اند و در قم هم در کنار دروسی که می خوانده اند تدریس نیز می کرده اند. پس از برگشتن از قم به مشهد، در سال 1343 سطوح عالیه، مکاسب و کفایه تفسیر و عقاید تدریس می کرده اند و هم اکنون درس خارج ایشان کانونی گرم برای طالبان علوم آل الله می باشد
تألیفات
– کتاب الجهاد درس خارج معظم له
– چهار کتاب اصلی علم رجال
– استفتائات
– حکومت در اسلام
– درر الفواید فی اجویه القائد
– درس هایی از نهج البلاغه
– سیری در زندگی امام صادق
– گفتاری در باب سبر
– شخصیت سیاسی حضرت رضا
– گفتاری در وحدت و تحزب
– شهید آغازگر
– صلح امام حسن (ع)
– پیشوای صادق
– آینده در قلمرو اسلام
– ادعانامه ای علیه تمدن غرب
– از ژرفای نماز
– انوار ولایت
– بازگشت به نهج البلاغه
– بحثی در نبوت
– ترجمه تفسیر فی ضلال القرآن
– پژوهشی در زندگی امام سجاد
– رسالت انقلابی نسل جوان
– عنصر مبارزه در زندگی ائمه

نسب و والدین آیت الله خامنه ای
خبرگزاری فارس: نسب آیت الله خامنه ای به حضرت سلطان سید محمد که از سادات حسینی است و با چهار واسطه فرزند امام سجاد می شود می رسد. ایشان به دلیل ظلم و جور عباسیان به مناطق مرکزی ایران و تفرش، آشتیان و فراهان می آیند و از سوی مردم آن مناطق مورد استقبال قرار می گیرند ولی ماموران عباسی در تفرس ایشان را دستگیر و شهید می کنند و هم اکنون مزار ایشان در میقان اراک قرار دارد

حضرت امام خمینی
اینجانب که از سال ها قبل از انقلاب با جنابعالی رابطه نزدیک داشته ام و همان ارتباط ... بحمدلله تا کنون باقی است.
جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنای به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری می کنیم می دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی می دهید. (صحیفه نور/ جلد 20/ صفحه 173)
نسب آیت الله خامنه ای به حضرت سلطان سید محمد که از سادات حسینی است و با چهار واسطه فرزند امام سجاد می شود می رسد. ایشان به دلیل ظلم و جور عباسیان به مناطق مرکزی ایران و تفرش، آشتیان و فراهان می آیند و از سوی مردم آن مناطق مورد استقبال قرار می گیرند ولی ماموران عباسی در تفرس ایشان را دستگیر و شهید می کنند و هم اکنون مزار ایشان در میقان اراک قرار دارد. سید محمد فرزند سید محمد تقی، فرزند سید میرزا علی، فرزند سید میرزا اکبر، فرزند سید فخرالدین از شجره مبارک حضرت سلطان سید محمد است که از تفرش به آذربایجان مسافرت می کنند و در شهر خامنه- 80 کیلومتری شمال غربی تبریز- ساکن می شوند. بعد از وی سید حسین، فرزند سید محمد در خامنه مشغول هدایت و ارشاد مردم می شود و البته به نجف اشرف سفر می کنند و در آنجا به درس و بحث اشتغال می ورزند. ایشان جد حاج سید علی خامنه ای بودند.
سید جواد فرزند سید حسین و پدر مقام معظم رهبری – که با شهرت خامنه ای شناخته می شود- در نجف اشرف در خانواده ای روحانی، در سال 1273 شمسی متولد شد. در سه سالگی همراه پدر به تبریز می آیند و در محله «خیابان» سکنی برمی گزینند. وی در نوجوانی شاهد ماجراهای مشروطیت بود مخصوصاً اینکه شوهرخواهرش «شیخ محمد خیابانی» «رهبری بخش بزرگی از جریان مشروطه خواهی را در شمال غرب ایران رهبری می کرد و بطور بدیهی تمام خانواده را درگیر این جریانات ساخته بود.
آقا سید جواد خامنه ای در جوانی سفری به عتبات و سفر دیگری به مشهد کرد و در همین سفر آخر، جذب معنویت و صفای علمای مشهد و هم جواری با امام همام موسی الرضا (ع) شدند و تصمیم به اقامت در مشهد گرفتند. وی ابتدا نه ماه و سپس 9 سال در مشهد ساکن شدندو  از حضور علمای بزرگی چون «آیت الله آقا زاده خراسانی» و «آیت الله حاج آقا حسین قمی» استفاده کردند.
پدر بزرگوار مقام معظم رهبری در سال 1345 قمری برای ادامه تحصیل به نجف اشراف می روند و تا سال 1350 در نجف از درس علمای عظام، «آیت الله عظمی میرزا نائینی» و «آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی» بهره وافر می برند. پس از این آقا سید جواد به مشهد باز می گردند و تا انتهای عمر پر برکت خود به وظایف دینی و علمی اشتغال می یابند.
ایشان در عین برخورداری از مقامات عالی علمی وجهه ای مردمی و محبوب داشتند و تا آخر عمر در خانه ای محقر و البته با صفا زندگی کردند. او همواره با رژیم های سلطه ستم شاهی مخالف بود و هرگز حاضر نشد تا قدمی در موافقت و تایید آنها بردارد. مقام معظم رهبری در توصیف ایشان می فرمایند: «پدرم با هر کاری که رضاخان پهلوی کرده بود- مخالف بود- از جمله اتحاد و شکل از لحاظ لباس و دوست نمی داشت همان لباسی را که رضاخان به زور می گوید بپوشد.»
آقا سید جواد پس از چند ماه نقاهت و ضعف در سن 92 سالگی به لقاءالله پیوست و پیکرش در دارالفیض حرم مطهر حضرت رضا (ع) دفت گردید. امام خمینی در پیام تسلیت خود، علم و تقوای آقا سید جواد خامنه ای را مورد تاکید قرار داده اند و بیان فرموده اند:
جناب حجت الاسلام آقای سید علی خامنه ای رئیس جمهور محترم دامت افاضاته رحلت والد معظم جنابعالی که عمری با علم و تعهد و تقوا به سر بردند موجب تأسف گردید. این مصیبت را به جنابعالی و اخوان محترم و خاندان جلیل تسلیت گفته و سلامت و موفقیت آن جناب را از خدای تعالی مسئلت دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله

عکسی از رهبر انقلاب در منزل

عکسی از رهبر انقلاب در منزل





رهبر

عکس های رهبر در جبهه ها





عکس های رهبر در جبهه ها



















عکس های رهبر در جبهه ها






رهبر

" يک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پيدا بکنيد که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر اين باشد که به اين ملت خدمت کند، پيدا نمى کنـيد، ايشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،.» امام خمينى «قدس سره»

زندگينامه

زندگينامه
رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در روز 24 تيرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مى گويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علميه
ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

 در حوزه علميه نجف اشرف
آيت الله خامنه اى که از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ايشان به مشهد باز گشتند.

 در حوزه علميه قم
آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

 مبارزات سياسى
آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار کننده اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد کردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)
آيت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبيدها و زندان ها مبارزه کردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 دوّمين بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 سوّمين و چهارمين بازداشت
کلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى کردند و يک سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.

 پنجمين بازداشت
حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى نويسد:
«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».

 بازداشت ششم
در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديکِ ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى که ايشان در اين بازداشت تحمّل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

 در تبعيد
رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.

 در آستانه پيروزى
درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 پس از پيروزى
آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند که در اين مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازيم:
٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند

رهبر

رهبرن پرچم (هدایت ) را به دوش نمی کشد مگر اهل بصیرت وصبر.25\

ن پرچم (هدایت ) را به دوش نمی کشد مگر اهل بصیرت وصبر.25\12\75

*در ماجرای دفاع از دین، از همه چیز بیشتر،برای انسان ،بصیرت لازم است .بی بصیرت ها فریب میخورند.بی بصیرتها در جبهه باطل قرار میگیرند بدون اینکه خود بدانند .هم چنان که درجبهه ی ابن زیاد کسانی بودند که از فساق وفجارنبودند ،ولی از بی بصیرت ها بودند .22\4\71

 *بصیرت  یعنی روشنی دل ،بصیرت معنایش آگاهی وهوشیاری کتابی وروز نا مه ای ،رادیوییوعلمی نیست ،اشتباه نکنید .بعضی میگویند فلانی دید سیاسی ندارد ،قدرت تحلیل ندارد ،این بصیرت آن دیدنیست .

اینجا میدانی نیست که علم وفضل وقدرت تحلیل سیاسی وسابقه  ی کار سیاسی واین چیزها رابطلبد.اینجا قدرت معنوی میطلبد .

*بصیرت یعنی بصیرت دل ،یعنی چشم دل باز کردن .بصیرت یعنی اینبازیچه های مادی،بازیچه های دنیوی این ملاحظات سیاسی پست را بی اعتنایی کردن ، مثل یه کاغذ مچاله ی بی ارزش پرتکردن توی سطل زباله ؛بصیرت این است بصیرت یعنی خدار را دیدن.  

بصیرت یعنی آنی که خدا را ببیند ومقاومت کند .همین دوشرط کافی است اول:بصیرت،معنویت،توجه ،دوم:ایستادگی.2/3/66

*درحوادث گوناگون هم ممکن است بصیرت وبی بصیرتی عارض انسان شود امیر المومنان هم روی آن تاکید شده است بدین معناست که در حوادثی که میگذرد وپیش روی اوست وبا او ارتباط برقرار میکند ،تدبر کند وسعی کند ازحوادث به شکل عامیانه وسطحی عبور نکند.به تعبیر امیر المومنین "رحم الله امرأ تفکرفاعتبر واعتبر(نهج البلاغه خطبه103)یعنی باتدبرمسائل را بسنجد وبا این سنجش بصیرت پیدا کند.

*درجای دیگر می فرماید:بصیر آن کسی است که بشنود،گوش خود را برصداها نبندد؛وقتی شنید، بیندیشد.(نهج البلاغه خطبه153)

ایراد کار بسیاری ازکسانی که در لغزشگاه های بی بصیرتی  لغزیدند وسرنگون شدند،این است که  نگاه نکردند وچشم خودشان را بریک حقایق بستند .انسان باید نگاه کند ؛وقتی که نگاه کرد آنگاه خواهد دید .

 ما اگر بخواهیم بصیرت پیدا کنیم ،باید چشم را باز کنیم ؛باید ببینیم . یک چیزهایی هست که قابل دیدن است. اگر ما ازآن ها سطحی عبور کنیم ،آنها را  نبینیم،طبعا اشتباه میکنیم.

*خوب، یک نکته ای اینجا وجود دارد،کسانی بصیرت دارند اما در عین حال خطاو اشتباه ادامه پیدا میکند ؛بصیرت شرط کافی  برای  موفقیت نیست شرط لازم است .در این جا عواملی وجود دارد؛یکی مسئله نبود عزم واراده است .حقایق را میداننداما برای اقدام تصمیم نمی گیرند،برای اظهار تصمیم نمیگیرند، برای ایستادن در موضع حق ودفاع از حق تصمیم نمیگرند.

البته این تصمیم نگرفتن هم عللی دارد. گاهی عافیت طلبی است ،گاهی تنزه طلبی است،گاهی هوای نفس است،گاهی شهوات است،گاهی ملاحظه منافع شخصی خود است،گاهی لجاجت است؛یکی حرفی را زده میخواهد پایحرف خودش بایستد.

*افرادی(هم)هستند اطلاع هم دارند،واقعیت رامیدانند ؛ اما به جهت گیری های مخالف ،به جهت گیری های  دشمن کمک میکنند،کسانی که یک روز به شکل افراطی اتقلابی بودند؛اما یک روز در نقطه مقابل آنروز ایستاده اند ودر خدمت ضدانقلاب قرار گرفتند!این به خاطر همین عوامل است هوای نفسانی شهوات نفسانی ،غرق شدن درمطالبات مادی.عامل اصلی این ها هم غفلت از وظیفه غفلت از مرگ،غفلت از قیامت است؛اینها موجب میشود که بکلی 180 درجه جهت گیری شون عوض شود.4/8/89

*تمام مشکلاتی که برای افراد یا اجتماعات بشر پیش می آید،بر اثر یکی از این دو است:یاعدم بصیرت یا عدم صبر.یا دچار غفلت میشوند واقعیت ها را تشخیص نمیدهند، حقایق را نمی فهمند،یا باوجود فهمیدن واقعیات،از ایستادگی خسته میشوند.

لذاست که به خاطر یکی از این دو،یا هردو تاریخ بشر پر از محنت های بزرگ ملت هاست؛ پر از غلبه بزرگ زورگویان عالم برملت های ضعیف النفس وغافل است. ده ها سال ویا صدها سال مقهور سیاست جهان خوارست ،چرا ؟ مگر اینها انسان نبوده اند ؟بله لیکن یا بصیرت نداشتند ویا اگر بصیرت داشتند در راه آن آگاهی خود فاقد صبر لازم بوده اند؛یعنی یا بیداری نداشتند ویا پایداری نداشته اند.

*شما امروز وقتی در افق سیاسی جهان نگاه میکنید،اگر یک ملت وجود داشته باشد که هیچ سلطه خارجی بر آن نیست ،در راس آنها ملت ایران است.

چرا؟جون بوسیله جوانان این ملت بوسیله مسولان این ملت،بوسیله رهبران وهدایت گران این ملت ،بصیرت وصبراز امیر المومنین علیه السلام آموختند.این دو خصوصیت این قدر مهم است!۱۲/۸/۷۷

*امروز هم در دنيا كسانى كه در رأس قدرتهاى سياسى زور گو و مداخله‌گر، يا در رأس كمپانيهاى اقتصادى، يا در رأس دستگاههاى سرطان‌گونه‌ى تبليغاتى و شبكه‌هاى عظيم سودجوى تبليغات قرار گرفته‌اند، از طريق يكى از اين دو خصوصيت بر ملتها حكم مى‌رانند و زورگويى مى‌كنند. يا سعى مى‌كنند ملتها را در غفلت نگه‌دارند و بصيرت آنها را از آنها بگيرند - اگر هم نتوانند به طور كلّى از آنها بصيرت را سلب كنند، در يك مورد كه يك مسأله‌ى خاص برايشان مهمّ است، سعى مى‌كنند بيدارى ملتها و بصيرت انسانها را در آن جامعه سلب نمايند - يا آنها را دچار بى‌صبرى كنند. گاهى يك ملت و يك مجموعه‌ى انسان، در يك راه درست دچار بى‌صبرى مى‌شوند. اين بى‌صبرى هم يك امر تلقينى است؛ مى‌شود به ملتها تلقين كرد.

*امروز شما بدانيد كه در شبكه‌هاى تبليغاتى، ميلياردها دلار خرج مى‌شود، براى تلقين همين چيزها در ملتها، كه آنها را يا از تشخيص درست، يا از صبر صحيح و كامل دور بيندازند و دور كنند. علّتِ اين‌كه استكبار و در رأس قدرتهاى استكبارى، رژيم ايالات متّحده‌ى امريكا با انقلاب اسلامى و با جمهورى اسلامى مخالف است، اين است كه جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى، يك بيدارى جهانى را طرّاحى و زمينه‌سازى كرد.۱۲/۸/۷۷

 *امروز ملت ما بر اثر بصيرت است كه توانسته است بايستد. ملت ما ميداند عليه او چه توطئه‌هائى هست، چه كسانى توطئه ميكنند، هدف از اين توطئه‌ها چيست، از چه چيز ملت ايران ناراحتند؛ اينها را مردم ما ميدانند. ملت ايران ميدانند كه روحيه‌ى ايمان، اسلام، آزاديخواهى، استقلال‌طلبى، ايستادگى در راه درست، دشمن را عصبانى كرده. مردم ما دشمن را هم ميشناسند. شيوه‌هاى او را هم بتدريج همه‌مان ياد گرفتيم، فهميديم شيوه‌هاى دشمن چيست.

*اين بصيرت خيلى چيز باارزشى است. اگر اين بصيرت نبود، ملت ما نمى‌ايستادند. تبليغاتى هم كه دشمنان ميكنند؛ چه آنهائى كه خودشان مستقيماً تبليغ ميكنند، چه آنهائى كه به زبان بلندگوها و بوقهاى اجاره‌اى‌شان ميدمند و از زبان آنها پخش ميكنند، همه‌اش در جهت اين است كه اين بصيرت را از مردم بگيرند؛ امر را بر مردم مشتبه كنند؛ آنها را از ايمانشان، از اسلامشان، از استقامتشان، از ايستادگى‌شان در اين راه، از معرفت درستشان نسبت به حوادث زندگى دور كنند.

سخنان رهبر معظم انقلاب درباره بصیرت عوام و خواص

سخنان رهبر معظم انقلاب درباره بصیرت عوام و خواص

به همراه پخش آنلاین

این مجلس عزاداری اینترنتی، شامل دو بخش «منبر و عزاداری» است. در بخش «منبر»، سخنان رهبر معظم انقلاب درباره بصیرت عوام و خواص و نقش آن در وقوع حوادث سال شصت و یكم هجری قمری، عبرت‌ها و تحلیل واقعه‌ی عاشورا پخش می‌شود. بخش دوم نیز، برنامه‌ی عزاداری «تركیبی» است در عزای شهادت سید و سالار شهیدان و یاران باوفای او كه در دهه اول محرم، برگذار شده است که در بخش های بعدی حتما برای دانلود قرار خواهد گرفت :

 


منبر ‌| فصل بی وفایی | سرانجام نامه های كوفیان - دانلود

منبر | فصل آزادگی | بصیرت برای همه - دانلود

منبر ‌| فصل یتیمی | معنای همراهی خانواده با امام - دانلود

منبر ‌| فصل یاران | انواع خواص طرفدار حق - دانلود - دانلود

منبر | فصل آخرین یاور | مباهله امام حسین علیه السلام - دانلود

منبر ‌| فصل طعم عسل | معنای تضعیف مجلس عزای اباعبدالله علیه السلام- دانلود

منبر ‌| فصل عطش | تكلیف اصلی حسین بن علی علیه السلام - دانلود

منبر ‌| فصل پیامبر دوباره | اشك، خاصیت عاطفى دنياى اسلام - دانلود

منبر | فصل علمدار | نشانه های حضرت اباالفضل العباس - دانلود

منبر | فصل وداع | مقام زينب(س) درمقایسه با زنان برگزیده قرآن - دانلود

منبر | فصل عاشقی | بعثت رسول الله و بعثت خون حسین علیه السلام - دانلود

رهبررویکرد به اسلام در گرو اصلاح ماست


رویکرد به اسلام در گرو اصلاح ماست

امروز دنیا در زیر بار سنگین تحمیلات ناشی از تمدن مادی به ستوه آمده است و دنبال راه نجاتی میگردد . آنچه که شما امروز  از بیداری اسلامی در برخی از کشور های اسلامی مثل مصر و تونس ملاحظه می کنید ، یک نشانه و نمونه ای از به ستوه آمدگی بشریت است. وقتی شیاطین بر زندگی مردم غالب می شوند - که شیاطین انس از شیاطین جن خطرناک ترند - مستکبران عالم که در زندگی اجتماعی مردم، زندگی خصوصی مردم، در اقتصاد مردم، در فهم و بینش مردم دخالت میکنند و آنها را راه های بیراهه میکشانند، زندگی فضای تاریک پیدا میکند و این فضای سنگین و تاریک با فطرت انسانها ناسازگار است و بالاخره فطرت انسان بیدار میشود.این آن چیز است که امروز دارد در دنیا اتفاق می افتد. دنیای غرب هم که اسیر چرخ و پر تسلط قدرت مادی است، امروز به ستوه آمده است. ما مسلمانها اگر میتوانستیم اسلام را درست معرفی کنیم، اگر میتوانستیم رفتار خودمان را منطبق با اسلام کنیم ، مطمئن باشید دنیا به اسلام یک گرایش همگانی و عمومی پیدا میکرد. ضعف در ماست، اشکال در ماست و ما اولین مخاطبان قرآن و پیام پیغمبر هستیم. بایستی خود را اصلاح کنیم، باید خود را درست کنیم/.

صیرت شرط كافى براى موفقیت نیست، شرط لازم است


««در حوادث گوناگون هم ممكن است بصیرت و بى‌بصیرتى عارض انسان شود»»

انسان باید بصیرت پیدا كند. این بصیرت به چه معناست؟ یعنى چه بصیرت پیدا كند؟ چه جورى میشود این بصیرت را پیدا كرد؟

این بصیرتى كه در حوادث لازم است و در روایات و در كلمات امیرالمؤمنین هم روى آن تكیه و تأكید شده، به معناى این است كه انسان در حوادثى كه پیرامون او میگذرد و در حوادثى كه پیش روى اوست و به او ارتباط پیدا میكند، تدبر كند؛ سعى كند از حوادث به شكل عامیانه و سطحى عبور نكند؛ به تعبیر امیرالمؤمنین، اعتبار كند
:
«رحم اللَّه امرء تفكّر فاعتبر»؛(نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 103)

فكر كند و بر اساس این فكر، اعتبار كند. یعنى با تدبر مسائل را بسنجد - «و اعتبر فأبصر» - با این سنجش، بصیرت پیدا كند. حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجیدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصیرت ایجاد میكند؛ یعنى بینائى ایجاد میكند و انسان چشمش به حقیقت باز میشود.


... خوب، یك نكته‌اى در اینجا وجود دارد: گاهى بصیرت هم وجود دارد، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا میكند؛

كه گفتیم
بصیرت شرط كافى براى موفقیت نیست، شرط لازم است. در اینجا عواملى وجود دارد:

یكى‌اش مسئله‌ى نبود عزم و اراده است. بعضى‌ها حقایقى را میدانند، اما براى اقدام تصمیم نمیگیرند؛ براى اظهار تصمیم نمیگیرند؛ براى ایستادن در موضع حق و دفاع از حق تصمیم نمیگیرند. البته این تصمیم نگرفتن هم عللى دارد:

گاهى عافیت‌طلبى است،
گاهى تنزه‌طلبى است،
گاهى هواى نفس است،
گاهى شهوات است،
گاهى ملاحظه‌ى منافع شخصى خود است،
گاهى لجاجت است. یك حرفى را زده است، میخواهد پاى این حرف بایستد، به خاطر اینكه ننگش میكند از حرف خودش برگردد؛ كه فرمود: «لعن اللَّه اللّجاج»؛ لعنت خدا بر لجاجت.

افرادى هستند اطلاع هم دارند، واقعیت را هم میدانند؛ در عین حال كمك میكنند به جهتگیرى‌هاى مخالف، جهتگیرى‌هاى دشمن. خیلى از این كسانى كه پشیمان شدند و راه را برگشتند، یك روزى به شكل افراطى انقلابى بودند؛ اما یك روز شما مى‌بینید درست در نقطه‌ى مقابل آن روز ایستاده‌اند و در خدمت ضد انقلاب قرار گرفته‌اند! این به خاطر همین عوامل است:

هوی‌هاى نفسانى، شهوات نفسانى، غرق شدن در مطالبات مادى.

رهبر

*************************

شده. در مورد موضوعاتی مانند : بخشش، اطاعت از خدا، ترس از خدا و ایمن بودن در قیامت، شرط رستگاری و ...

شده. در مورد موضوعاتی مانند : بخشش، اطاعت از خدا، ترس از خدا و ایمن بودن در قیامت، شرط رستگاری و ... یا اباعبد الله ازمون قبول کن ...



ادامه مطلب »

سیدذاکری

  1. http://www.eforosh.com/pics/2479_1165058559.jpgشهید سید جواد ذاکر

    zakerzaker.blogfa.com/ذخیره شده
    شهید سید جواد ذاکر - وبلاگ تخصصی سید جواد ذاکر. ... پاسخ برخی شبهات از زبان خود مرحوم سید ذاکر. قبل از اینکه جلسه شروع بشه من چند نکته بگم ....این بحث هایی ...
  2. http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/eshqojonn/sgf.jpgکلیپ تصویری از مرحوم سید جواد ذاکر

    www.p30island.com/2009/01/post-176.phpذخیره شده - مشابه
    یک کلیپ تصویری مداحی از مرحوم سید جواد ذاکر که به مناسبت این ایام برای شما در سایت قرار دادیم. این کلیپ از آخرین مداحی های ایشان در کاشان محلی که تبعید شده بودند ...

عکس سیدجوادذاکر

عکس سیدجوادذاکر

عکس سیدجوادذاکر

seyed

 

                                                                  ادامه مطلب

عکس سید جواد ذاکر

بسم رب الحسین

سلام دوستان.با عرض شرمندگی باید خدمتتون عرض کنم یه مدت نمیتونستیم در خدمتتون باشم چون رمز ورود به وبلاگ رو فراموش کرده بودیم و همچنین رمز ایمیل سایت... با تلاش و پیگیری دوستان تونستیم رمز رو به دست بیاریم و انشالا باز مثل قبل یاد مرحوم سید جواد رو زنده کنیم...

فعلا یه عکس آماده بود...

ذاکر

نوشته شده توسط ذاکر در شنبه 23 مهر1390 ساعت 9:49 بعد از ظهر موضوع دانلود رایگان مداحی شهید سید جواد

سید جواد ذاکر و رهبر معظم انقلاب

 

این حرفا خیلی زودتر از اینا باید زده میشد ولی وقتی آدم میبینه هنوزم که هنوزه دارن پشت سر سید جواد ذاکر حرف میزنن تهمت میزنن شایعه میسازن..آدم نمیتونه ساکت بشینه

یکی از ایرادای بزرگی که همیشه از آسید جواد ذاکر میگرفتند و میگیرند اینه که میگن سید جواد ذاکر با نظام جمهوری اسلامی مشکل داشت رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای رو قبول نداره با امام و شهدا مشکل داره...سید جواد ذاکر همیشه ممنون این نظام بود اصلا اگه این نظام نبود کی سید جواد ذاکر میتونست اینطوری مداحی کنه و کی ما میتونستیم همچین جلسات بزرگی بگیریم و اینقدر راحت یا حسین بگیم؟ اینحرفا رو من وتوی جوون که از بچگی تو هیئت بودیم نمیفهمیم اینا کسایی میفهمن که قبل از انقلاب اسلامی زمان شاه تو گوش همدیگه روضه میخوندن..تو خونشون مفاتیح و قرآن نبود..زیارت عاشورا نمیخوندن نه که نمیخوندن نمیتونستن بخونن...

آسید جواد ذاکر به جز ارادت و علاقه ی قلبی که داشت همیشه آخر جلسه مقام رهبری رو دعا میکردن قابل توجه کسایی که میگفتن سید جواد ذاکر رهبر رو دعا نمیکنه هیچ اهانت هم میکنه..!

آسید جواد ذاکر علاوه بر ارادتی که نسبت به شهدا داشت علاقه ی خاصی به شهید سید مجتبی علمدار داشت چون نوکر امام حسین بود و مداحی امام حسین (ع) رو میکرد

دیگه من چیزی نمیگم بقیشو از زبون خود آقا سید جواد ذاکر بشنوید.

 

متن دو نمونه از دعاهای آخر جلسه:

 

سلامتی وجود نازنین حضرت بقیه الله العظم سلامتیه وجود نازنین رازق حسینی ها حضرت علی ابن موسی الرضا صلوات الله علیها شادی وجود نازنین ملیکه ی ایران فاطمه ایران زینب ایران مادر امام رضا خواهر امام رضا ..حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و انشاالله حجت ابن الحسن در حق همه ما... به ذاکرین اهل بیت سوز و اخلاص عنایت کنه به ما ها اشک و آه عنایت کنه ...هرکی برای تشیع زحمت میکشه...(انشاالله) .مقام رهبری دعاهاشون مستجاب بشه... سه تا صلوات ختم کنید...

 

خدایا در روز تاسوعای قمرمنیر بنی هاشم در روز حزن بی اندازه مهدی صاحب زمان به نام زیبای عباس بن علی عجل لولیک الفرج..عجل لولیک الفرج..عجل لولیک الفرج..سلامتی وجود نازنین حضرت بقیه الله العظم شادی دل نازنین قمرمنیر بنی هاشم پاسدار گوهر عصمت در ولایت حضرت زینب کبری حضرت عباس بن علی شادی دل نازنین فاطمه ی ایران شه دخت حضرت موسی بن جعفر حضرت فاطمه معصومه صلوات الله علیها شادی ارواح طیبه شهدا امام شهدا سلامتیه ثلاثه الزهرا مقام معظم رهبری شادی روح شیر ایران حضرت ابولولو اجماعا سه تا صلوات عباس ابن علی پسند ختم کنین...

 

 پاسخ برخی شبهات از زبان خود مرحوم سید ذاکر

قبل از اینکه جلسه شروع بشه من چند نکته بگم ....این بحث هایی که حسین اللهی و زینب اللهی و لا اله الا فاطمه اینا یه بحث های احساساتیه و الا عقیده هیچکدوم از ما ها اینجوری نیست یعنی هر کس عقیدش این باشه که خدایی وجود نداره واقعا هم کفره . حالا یه بحث احساساتیه که ..کل شعرا هم آوردن ( تو قم هم عرض کردیم خود امیرالمومنین میفرماید که : انا الاول و الاخر و الضاهر و الباطن .لوح منم .قلم منم .روزی دهنده کهکشان و زمین آسمان منم . .... کل اینکه خالق زمین و آسمان . روزی دهنده افلاک .یه طرف . یه بند انگشت امیرالمومنین خلق کردن یه طرف . کدومش شاهکاره ؟ حسن آن است که یوسف آفرید حالا بعضیا میگن اینا کافر شدن . نه ! به خدای لاشریک له نه اینجا کسی کافره ... و نه بدعت میخواد بذاره .. چون دل نازنین ارباب از ما شکسته میشه انشالله شاهد روز افزون شاهد شکوه روز افزون عزاداری های سید الشهدا .. جلسات روضه ..در این مملکت علوی باشیم . و همه اینا رو هم .. یعنی راحت میشینیم دور هم گریه میکنیم راحت یا حسین میگیم آسون جلسه میگیریم مدیون شهدا و امامون هستیم واقعیتش تو خود عراق که محل کربلاست و حضرت قمر بنی هاشم و حضرت موسی بن جعفر .. پنج نفر نمیتونن دور هم بشینن روضه بخونن .. اینا را ما مدیون رهبرمون هستیم که بانی حسینه و افتخارمون اینه که رهبرمون حسینیه .. حالا بعضیا جو بی جو کردن انشالله ارباب خودشون هدایتشون کنه .. که بین امام حسینیا اختلاف میندازن بخدا یه پیر غلامی میگفت : شکر کنید که هر جا میرید علم مشکیه سید الشهدا رو میبینید ... گفت باید زمان اون پهلویه لعنتی باشیم که مردم تو گوش هم دیگه روضه میخونن اون موقع میفهمیم که چه نعمتی به دست ما افتاده ...

 

دانلود فابل صوتی دوم :

دانلود دعای سید جواد ذاکر برای امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی

دانلود فابل صوتی سوم:

دانلود دفاع سید جواد ذاکر از انقلاب اسلامی امام خمینی و شهیدان و امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی (بدون آهنگ و صدای آب و  به همراه چهار دقیقه درد و دل با امام زمان (عج) )

این عکس ها رو شاید بععضی از دوستان دیده باشند ولی مطمئنا خیلی ها هنوز اینا رو ندیدند

سید ذاکر

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

ذاکر عشق

پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وسلم

من مات علی حب آل محمد مات شهیدا

هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته است

قبر مرحوم سید جواد ذاکر واقع در قبرستان نو در قم روبه رویه حرم حضرت معصومه

سید جواد ذاکر

 

 

سید جواد ذاکر

 

 

سید جواد ذاکر

 

 

سید جواد ذاکر

 

 

سید جواد ذاکر

 

 

سید جواد ذاکر

 

 

سید جواد ذاکر

 

 

 

 

مراسم چهارمین سالگرد عروج مداح شوریده حال مرحوم سید جواد ذاکر

 

 

 

 

 

 

قبر مرحوم سید جواد ذاکر واقع در قبرستان نو در قم روبه رویه حرم حضرت معصومه

زندگینامه سید ذاکر     ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵5 در شهرستان خوی از شهرستانهای  اذربایجان غربی و در خانو

زندگینامه سید ذاکر

 

۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵5 در شهرستان خوی از شهرستانهای  اذربایجان غربی و در خانواده ای متدین و از سلاله حضرت زهرا (س)  پسری به دنیا امد که نامش را   ( میر محمد) نهادند.

(نام اصلی و شناسنامه ای سید ،میر محمد بوده و در کودکی بیماری می گیره و احتمال مرگش وجود داشته پدرش سید حبیب ذاکری نذر امام جواد میکنه اگه بچه ام خوب شد اسمش را می زارم محمد جواد در ضمن فامیل اصلی سید هم طباطبائی است . ولی قدیم که پدرش خواسته شناسنامه بگیرد چون میر حبیب مداح و ذاکر امام حسین بود.نام خانوادگی را ذاکری انتخاب می کنه. سید از پدر و مادر ی که از سادات بودن متولد شده.از نسل طباطبائی در واقع سیدی دو شرفه محسوب میشهمیر محمد در ترکی یعنی سید محمد- توضیحات یکی از خوانندگان محترم وبلاگ )

*پدر سید محمد جواد  میر حبیب ذاکری  نام داشت که وی از مداحان بااخلاص شهرستان خوی بود.

* مادر وی که زنی مومنه و از سادات بود در همان دوران کودکی  سید محمد جواد  دارفانی را وداع گفت و سید محمد جواد از دوران کودکی از مهر مادری بی نصیب بود .

* وی تا پایان دوران تحصیلی متوسطه در خوی بود و مداحی که در خاندان وی ریشه داشت را هم ادامه داد.

*بعد از پایان تحصیلات برای کسب علوم حوزوی راهی قم شد و در مدرسه علمیه رضویه مشغول به تحصیل شد و مداحی را نیز ادامه داد.

*سید محمد جواد  پرچم دار سبکهای جدیدی از مداحی بود که بسیاری از مردم الالخصوص جوانان را به سوی هیئت ها میکشاند حتی جوانانی که تا قبل از آن انسی با هیئت ها نداشتند. همین کار او خیلی از کسانی که شناختی از اسلام واهل بیت نداشتن به هیت ها کشاند و خیلی مداحان جوانان تر و شهرستانی از وی الگو گرفتند. وی از این جهت انقلابی به راه انداخت که به جنگ تهاجم فرهنگی دشمنان و مخالفین اسلام و تشیع رفته بود

* خیلی سریع نام سید ذاکر بر سر زبان ها افتاد و در دل خیلی از دوستدارانش جای گرفت.همین امر باعث شد بسیاری از افراد و جریانات که موقعیت خود را در خطر میدیدند و به وی حسادت میکردند

 برای وی مشکل ایجاد کنند تا جایی که سید مجبور به ترک مدرسه رضویه شد و تنها به مداحی ادامه داد.

ارئه همین سبک ها به مزاج خیلی ها نمی ساخت مثلا برخی مداحان قدیمی تر و...

* برای مداحی سید در تهران مشکل ایجاد کردند و در قم هم برای وی محدودیت ایجاد کردند . سید  به دارالمومنین کاشان رفت از انجا به اصفهان و بعد از مدتی مجددا" به کاشان بازگشت و گهگداری در قم هم مداحی میکرد . ضمن اینکه سید بعد از ازدواج در قم و در شهرک قدس در منزلی اجاره ای سکونت داشت.

*سید جواد خلوص نیت عجیبی داشت . بسیار فروتن و متواضع .به تهمت ها و افترای که به وی داده  میشد جوابی نمی داد و از غیبت و تهمت زدن به دیگران دوری میجست. یه اشاره به اطرفیانش کافی بود تا جواب مخالفین را همه جوره بدهند اما خود سید با درگیری و دهن به دهن شدن با جاهلین مخالف بود

* نزدیک به یک سال پیش میر حبیب ذاکر پدر سید محمدجواد به دیار باقی شتافت و برای اخرین با سید برای شرکت در مراسمات ترحیم پدر به خوی رفت .و این اخرین حضور وی در زادگاهش بود . زیرا  خیلی سریع علایم بیماری سرطان در وی  هویدا شد .

*بعد از  سپری کردن دوران شیمی درمانی  برای اولین بار سید در روز عید غدیر در هیئت جنت الحسین (ع) حضور پیدا کرد و اخرین حضور وی  روز ۲۸ و ۲۹ صفر  در سال ۸۵  در مشهد مقدس و در حضور هیئت زنجانیها بود .

* بیماری سید به اوج رسید و وی در اوایل خرداد ماه در اثر از کار افتادن سلولهای مغز در  کما فرو رفت و بعد از حدود ۴۰ روز در  ساعت ۲ بامداد شانزدهم تیر ما ه  ۱۳۸۵  در بیمارستان میلاد تهران به دیدار معبودش شتافت.

*پیکر  زند یاد ذاکر در مقابل حرم حضرت معصومه (س) و در قبرستان (نو ) و در کنار قبر رسول ترک  ارام گرفت.

 * عدم انتشار خبر درگذشت سید ذاکر از سوی رسانه ها بنا به دلایلی واهی باعث شد تا عده کثیری از علاقمندان به سید الشهدا و شیفتگان صدای گرم این بلبل آستان الله  از علت درگذشت وی حتی وزمان و مکان برگزاری مراسمات به موقع اطلاع پیدا نکنند .با این حال مراسم تشیع با شکوهی در قم برگزار شد به طوری که خیلی از کسبه و مردم گمان بردند عالم یا مرجعی از دنیا رفته است. هر چند غلو نیست اگر بگوییم تائثیر  وی روی مردم زمانه اش از بسیاری مراجع و صاحبان کتاب و شخصیت های مطرح مذهبی بیشتر بود. و این تشیع باشکوه دور از انتظار نبود.در حالی که خیلی از علاقمندانش هنوز هم نمی دانند.سید را از دست داده اند. 

وی یکی از با اخلاص ترین مداحان زمانه ما بود با اینکه خیلی از مداحان امروزی زندگی مفره و تجملی دارند و تا میلون ها تومن پول نگیرند نمی خوانند. وی یکی از فقیر ترین و بی ریا ترین زندگی ها را داشت. و هیچ گاه روضه نفروخت واز این راه امرار معاش نکرد. وی به وعده های ملیونی هیات مذهبی جواب منفی داد.تا مزد خود را از اربابش امام حسین بگیرد.

*سید جواد ذاکر حق بزرگی بر جوانان علاقه مند به اهل بیت دارد. واینک با هر بار شنیدن صدای باصلابت این فرزند زهرا (س) فاتحه ای نثار روحش کنیم .


ای کبوتر که نشستی روی گنبد طلا

هرکجا پر میزنی توحرم امام رضا

 

من کبوتر بقیعم با تو خیلی فرق دارم

جای گنبد سرمو به روی خاکا میزارم

خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا؟؟

گنبد طلاکجا قبرای ویروونه کجا؟؟

اونجا هر کی می پره طایر افلاکی میشه

اینجا هرکی می پره بال و پرش خاکی میشه

اونجا خادما با زایر اقا مهربونن

اینجا زایرا رو از کنار قبرا میرونن

تو که هر شب میسوزه صدتا چراغ دوروبرت

به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت

شرايط ظهور امام زمان (عج)

»» شرايط ظهور امام زمان (عج)

 

مقصود از شرايط ظهور، همان شرايطى است كه تحقق روز موعود متوقف بر آنها است و گسترش عدالت جهانى به آنها بستگى دارد و مى توان تعداد اين شرايط را چنين دانست.
شرط اول: وجود طرح و برنامه عادلانه كاملى كه عدالت خالص واقعى را در برداشته باشد و بتوان آن را در هر زمان و مكانى پياده كرد و براى انسانيت سعادت و خوشى به بار آورده و تضمين كننده سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد. روشن است كه بدون چنين برنامه و نقشه جامعى، عدالت كاملا متحقق نخواهد شد.
شرط دوم: وجود رهبر و پيشواى شايسته و بزرگ كه شايستگى رهبرى همه جانبه آن روز را داشته باشد.
شرط سوم: وجود ياران همكار و همفكر و پاسدار در ركاب آن رهبر واحد براى پياده كردن جهانى آن اهداف بلند. ويژگيهايى را كه اين افراد مى بايست واجد باشند، در همين شرط نهفته است زيرا اين افراد بايد داراى خصوصيات معينى باشند تابتوانند آن كار مهم را انجام دهند و گرنه هر گونه پشتيبانى كفايت نمى كند .
شرط چهارم: وجود توده هاى مردمى كه در سطح كافى از فرهنگ و شعور اجتماعى و روحيه فداكارى باشند. تا در نخستين مرحله موعود گروه هاى اوليه پيروان حضرت مهدى (عج) را تشكيل دهند زيرا آن افراد با اخلاص درجه يك كه شرط سوم با وجود آنها محقق مى شود، گروه پيشرو جبهه جهانى هستند .
لازم به ذكر است كه شرايط چهار گانه فوق مربوط به پياده كردن عدالت خالص در روز موعود است ولى چنانچه نسبت به شرايط ظهور بسنجيم، يكى از آنهاكه وجود رهبر باشد، كم مى شود. و سه شرط ديگر باقى مى ماند  زيرا معنى ظهور آن است كه فرد آماده قيام در آن روز وجود دارد كه مى خواهد ظاهر شود و با گفتن اين كلمه شرط دوم را ضمنى پذيرفته ايم و خواه ناخواه سه شرط بيشتر باقى نمى ماند .
علايم ظهور حضرت مهدى (عج)وقت ظهور آن حضرت براى هيچ كس جز خداوند متعال معلوم نيست و كسانى كه وقت ظهور را تعيين مى كنند، دروغگو شمرده شده اند ولى علايم و نشانه هاى بسيارى براى ظهور آن حضرت در كتابهاى حديث ثبت شده است كه ذكر تمام آنها از حوصله اين مجموعه خارج است .
علايم ظهور به دو دسته كلى تقسيم مى شوند  علايم حتمى و علايم غير حتمى چنانكه فضيل بن يسار از امام باقر ع روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
نشانه هاى ظهور دو دسته هستند  يكى نشانه هاى حتمى و ديگرنشانه هاى غير حتمى، خروج سفيانى از نشانه هاى حتمى است كه راهى جز آن نيست.منظور از علايم حتمى آن است كه به هيچ قيد و شرطى مشروط نيست و قبل از ظهور بايد واقع شود مقصود از علايم غير حتمى آن است كه حوادثى به طور مطلق و حتم از نشانه هاى ظهور نيست بلكه مشروط به شرطى است كه اگر آن شرط تحقق يابد مشروط نيز متحقق مى شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نيز تحقق نمى يابد.
اما علايم غير حتمى بسيارند كه به يك روايت از امام صادق ع اكتفا مى كنيم كه در اين روايت چنان روى علايم و مفاسد انگشت گذارده شده كه گويى اين پيشگويى مربوط به 13 يا 14 قرن پيش نيست بلكه مربوط به همين قرن است و امروز كه بسيارى از آنها را با چشم خود مى بينيم، قبول مى كنيم كه به راستى معجزه آساست .
امام صادق ع در اين روايت به 119 نشانه و علامت از علايم ظهور اشاره مى كند ما در اينجا فقط به ذكر برخى از آن مواد 119 گانه اشاره مى نماييم.
حضرت صادق ع به يكى از يارانش فرمود:
1 ـ هرگاه ديدى كه حق بميرد و طرفدارانش نابود شوند 
2 ـ ديدى كه ظلم وستم فراگير شده است 
3 ـ و ديدى كه قرآن فرسوده و بدعت هايى از روى هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است 
4 ـ و ديدى كه دين خدا(عملا) تو خالى شده و همانند ظرفى آن را واژگون سازند 
5 ـ و ديدى كه كارهاى بد آشكار شده و از آن نهى نمى شود و بدكاران بازخواست نمى شوند 
6 ـ وديدى كه مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند 
7 ـ و ديدى كه شخص بدكار دروغ مى گويد و كسى دروغ و نسبت نارواى او را ردّ نمى كند 
8 ـ و ديدى كه بچه ها به بزرگان احترام نمى گذارند 
9 ـ و ديدى كه قطع پيوند خويشاوندى شود 
10 ـو ديدى كه بدكار را ستايش كنند و او شاد شود و سخن بدش بر او نگردد
11 ـ و ديدى كه نوجوانان پسر همان كنند كه زنان مى كنند 
12 ـ و ديدى كه زنان با زنان ازدواج كنند 
13 ـ و ديدى كه انسانها اموال خود را به غير اطاعت خدا مصرف مى كنند و كسى مانع نمى شود 
14 ـ و ديدى كه افراد با كار و تلاش نامناسب مؤمن به خدا پناه مى برند 
15 ـ و ديدى كه مدّاحى دروغين از اشخاص زياد مى شود 
16 ـ و ديدى كه همسايه همسايه خود را اذيت مى كند و از آن جلوگيرى نمى شود
17 ـ و ديدى كه كافر به خاطر سختى مؤمن شاد است 
18 ـ و ديدى كه شراب را آشكارا مى آشامند و براى نوشيدن آن كنار هم مى نشينند و از خداى متعال نمى ترسند 
19 ـ و ديدى كسى كه امر به معروف مى كند، خوار و ذليل است 
20 ـ وديدى كه آدم بدكار در آنچه خداوند دوست ندارد، نيرومند و مورد ستايش است 
21 ـ و ديدى كه اهل قرآن و دوستان آنها خوارند
22 ـ و ديدى كه مردم به شهادت و گواهى ناحق اعتماد مى كنند 
23 ـ و ديدى كه جرأت بر گناه آشكار شود و ديگر كسى براى انجام آن منتظر تاريكى شب نگردد
24 ـ و ديدى كه مؤمن نتواند نهى از منكر كند مگر در قلبش 
25 ـ و ديدى كه واليان در قضاوت رشوه بگيرند 
26 ـ و ديدى كه پستهاى مهم واليان بر اساس مزايده است نه بر اساس شايستگى 
27 ـ و ديدى كه مردم را از روى تهمت و يا سوء ظن بكشند 
28 ـ و ديدى كه شنيدن سخن حق بر مردم سنگين است ولى شنيدن باطل برايشان آسان است 
29 ـ و ديدى كه همسايه از ترس زبان به همسايه احترام مى گذارد 
30 ـ و ديدى كه حدود الهى تعطيل مى شود و طبق هوى و هوس عمل مى شود 
31 ـ و ديدى كه معاش انسان از كم فروشى به دست مى آيد 
32 ـ و ديدى كه مرد به خاطر دنيايش رياست مى كند
33 ـ و ديدى كه نماز را سبك شمارند 
34 ـ و ديدى انسان ثروت زيادى جمع كرده ولى از آغاز آن تا آخر زكاتش را نداده است 
35 ـ وديدى كه دلهاى مردم سخت و ديدگانشان خشك و ياد خدا برايشان گران است 
36 ـ و ديدى كه بر سر كسبهاى حرام آشكارا رقابت مى كنند 
37 ـ و ديدى نماز خوان براى خود نمايى نماز مى خواند 
38 ـ و ديدى مردم در اطراف قدرتمندانند 
39 ـ و ديدى طالب حلال سرزنش و مذمت مى شود و طالب حرام ستايش و احترام مى گردد
40 ـ و ديدى در مكه و مدينه كارهايى مى كنند كه خدا دوست ندارد و كسى از آن جلوگيرى نمى كند و هيچ كس بين آنها و كارهاى بدشان مانع نمى شود
41 ـ و ديدى كه به فقير چيزى دهند كه به او بخندند ولى در غير خدا ترحّم است 
42 ـ و ديدى كه مردم مانند حيوانات در انظار يكديگر عمل جنسى بجا آورند و كسى از ترس مردم از آن جلوگيرى نمى كند 
43 ـ و ديدى كه عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هيچ احترامى براى آنها قائل نيستند بلكه نزد فرزند از همه بدترند 
44 ـ و ديدى كه پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرين كند و از مرگشان شاد گردد
45 ـ و ديدى كه اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدكارى، كم فروشى و زشتى انجام نداده، ناراحت است 
46 ـ و ديدى كه قدرتمندان غذاى عمومى مردم را احتكار كنند 
47 ـ و ديدى كه اموال خويشان پيامبر ص (خمس) در راه باطل تقسيم مى گردد و با آن قمار بازى و شرابخورى شود 
48 ـ و ديدى كه همّ و هدف مردم شكمشان و شهوتشان است
49 ـ و ديدى كه صدقه را با وساطت ديگران و بدون رضاى خداوند و به خاطر در خواست مردم بدهند 
50 ـ و ديدى كه نشانه هاى برجسته حق ويران شده است، در اين وقت خود را حفظ كن و از خدا بخواه كه از خطرات گناه نجاتت بدهد.
علايم و نشانه هاى حتمى ظهور امام زمان (عج) علايم و نشانه هاى حتمى، آن است كه به هيچ قيد و شرطى مقيّد و مشروط نيست و قبل از ظهور بايد واقع شود با استفاده از روايات معصومينع علايم حتمى الوقوع عبارتند از:
1ـ امام صادق ع فرمود:
پيش از ظهور قائم (عج) پنج نشانه حتمى است: خروج يمانى و سُفيانى، صيحه آسمانى، قتل نفس زكيّه، و فرو رفتن در بيابان. 2 ـ و نيز در جاى ديگر امام صادق ع فرموده است:
وقوع ندا از امور حتمى است و سفيانى از امور حتمى است و يمانى از امور حتمى است و كشته شدن نفس زكيه از امور حتمى است و كف دستى كه از افق آسمان بيرون مى آيد، از امور حتميه است.
 
و اضافه فرمود:
و نيز وحشتى در ماه رمضان است كه خفته را بيدار مى كند و شخص بيدار را به وحشت انداخته و دوشيزگان پرده نشين را از پشت پرده بيرون آورد. 3 ـ حضرت على ع از رسول خدا ص روايت نموده كه فرمود: ده چيز است كه پيش از ظهور به وقوع خواهد پيوست.
1ـ سفيانى 
2 ـ دجّال 
3 ـ دخان 
4ـ دابّه 
5 ـ خروج قائم 
6 ـ طلوع خورشيد ازمغرب 
7 ـ نزول عيسى 
8 ـ خسوف در مشرق 
9 ـ خسوف در جزيرة العرب 
10 ـ آتشى كه از مركز عدن شعله مى كشد و مردم را به سوى بيابان محشر هدايت مى كند.
نشانه هاى ظهورهر رويكرد جهانى كه در عرصه ى گيتى تحقق يافته و مى يابد ناگزير از نشانه هايى است. بويژه رخدادهايى كه توسط پيامبران الاهى خبر داده شده است. در اين ميان حركت جهانى امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ از اين قانون مستثنى نبوده و از نشانه هايى برخوردار است تا بشريت متوجه نزديك شدن و يا فرا رسيدن آن شوند.
از وحى پيرامون زمان دقيق ظهور حضرت صاحب الزمان ـ ارواحنا فداه ـ سخنى نرسيده است بلكه دستور داده اند كه هرگاه كسى زمانى را تعيين كرد، او را تكذيب كنيد ليكن براى آمدن آنحضرت نشانه هايى بيان فرموده اند كه برخى از آن علائم حتمى شمرده است. به اين معنا كه پس از تحقق اين امور ظهور آن امام قطعى است كه پنج علامت مى باشند. برخى اندكى پيش از ظهور، برخى چند ماه بعد از آمدن آنحضرت و برخى اندكى پيش از قيام نجات بخش آنحضرت پديدار مى شود.
امام امير مؤمنان على ـ عليه السلام ـ فرموده اند: آنچه كه بطور حتم پيش از قيام قائم تحقّق خواهد يافت، بپا خاستن سفيانى و فرو رفتن گروهى در زمين بيدا و كشته شدن نفس زكيه و فريادى كه از آسمان بلند شده و خروج فردى از يمن است.
ساير علائمى كه در اين مورد بيان شده قابل تغييرند حتّى پر شدن زمين از ظلم. اگر چه تحقّق اين مطلب قريب به حتم است امّا رواياتى از معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده كه اگر همه ى مردم دعا كنند امر غيبت به انتهاء (پر شدن زمين از ظلم و جور) نمى رسد. اين خود حكايت از غير حتمى بودن اين نشانه ها دارد.
ممكن است چنين تصور شود كه آمدن سفيانى دربرگيرنده ى ظلم و جور فراوانى است! در جواب مى گوييم: اين در صورتى است كه مدّت سلطنت او طبق روايات نُه ماه طول بكشد وليكن نُه ماه طول كشيدن حكومت وى نيز غير حتمى است و ممكن است در آن بداء شده([1]) و زمان حكومتش يك ماه يا كمتر طول بكشد و آنچه حتمى است تنها قيام است. بلكه برخى در مورد محتوم بودن همين پنج علامت نيز بيانى دارند كه وقوع اين رويدادها حتمى نيست بلكه علامت بودن آنها براى ظهور حتمى است. بدين معنى كه اگر اينها واقع شود حتماً ظهور و قيام آنحضرت را در پى داشته و اين امر تخلّف ناپذير است ولى ممكن هست اينها نيز اتّفاق نيفتد و در اصل وقوع اينها بداء حاصل شود چنانچه حضرت جواد ـ عليه السلام ـ حتمى بودن خروج سفيانى را تأييد نموده و سپس بداء را در آن ممكن مى شمارد([2]) و از ديگر سوى رواياتى اشاره به ناگهانى بودن امر فرج كرده و هم چنين شيعه را به انتظار لحظه بلحظه فرا مى خواند، كه مى بايست تحقّق اين امر در هر لحظه حتى در صورت عدم به وقوع پيوستن نشانه هاى حتمى، امكان پذير باشد.
خروج سفيانىهمانگونه كه ذكر شد پديد آمدن سفيانى از نشانه هاى حتمى ظهور مى باشد امام باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير آيه شريفه (ثمّ قضى أجلا وأجل مسمى عنده) فرمودند:
انّهما أجلان، أجل محتوم لا يكون غيره، أجل موقوف للّه فيه المشيّة لا واللّه انّ أمر السفياني من المحتوم([3]).آن دو مهلت است يكى حتمى و ديگر غير حتمى كه مشيت الهى در آن كارگر خواهد بود. به خدا قسم كار سفيانى حتمى است.در بين حديث شناسان اتفاق نظر وجود دارد كه اين فرد از فرزندان ابو سفيان است و به همين جهت او را سفيانى مى گويند.
اميرالمؤمنين على ـ عليه السلام ـ مى فرمايند:
يخرج ابن آكلة الأكباد من الوادي اليابس وهو رجل رَبْعة وحش الوجه ضخم الهامة بوجهه أثر جدري إذا رأيته حسبته أعور اسمه عثمان وأبوه عنبسة وهو من ولد أبي سفيان حتّى يأتي ارضا ذات قرار و معين فيستوى على منبرها([4]).فرزند زن جگرخوار از بيابان خشك خروج مى كند و او مردى چهارشانه با چهره اى وحشتناك است. داراى سرى بزرگ و در چهره اش نشان زخمى چركين ديده مى شود وقتى او را مى نگرى گويى يك چشم ندارد. نامش عثمان و پدرش عنبسه و از فرزندان ابو سفيان است. حركتش را تا سرزمينى كه داراى آرامش و آب خوش گوار ]كوفه[ است ادامه مى دهد و بر فراز منبر آن مى نشيند.خروج سفيانى قبل از قيام امام ـ ارواحنا فداه ـ واقع مى شود.عن جابر الجعفى قال: سألت أبا جعفر الباقر ـ عليه السلام ـ عن السفياني، فقال انّي لكم بالسفياني حتّى يخرج قبله الشيصباني يخرج من أرض كوفان ينبع كما ينبع الماء فيقتل وفدكم، فتوقعوا بعد ذلك السفياني وخروج القائم ـ عليه السلام ـ([5]).جابر جعفى از امام باقر ـ عليه السلام ـ درباره سفيانى مى پرسد. او مى فرمايد: شما را با سفيانى چكار؟! پيش از او شيصبانى از كوفه خروج مى كند و چون آب از زمين مى جوشد و گروه شما را به خاك و خون مى كشد پس از وى منتظر خروج سفيانى و پس از او قيام قائم ـ عليه السلام ـ باشيد.امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند:
قبل هذا الأمر السفياني واليماني والمرواني وشعيب بن صالح فكيف يقول هذا هذا؟([6])قبل از امر فرج، سفيانى و يمانى و مروانى و شعيب بن صالح پديدار خواهند شد!! چگونه مى گويد اين همان (مهدى) است (در حالى كه هيچ يك پديدار نشده اند).
شخصيّت سفيانى (تفكّرات، رفتار)
نام او عثمان بن عنبسه و از نژاد امويان است مردى سفاك و خون آشام كه انسانها را مانند پشه به آسانى مى كشد هر حرامى را حلال نموده و به هر جنايتى دست مى يازد. در احاديث پيرامون تفكرات وى به گونه اى سخن رفته كه گويى هيچ اعتنايى ندارد اگر چه تظاهر به اسلام مى كند ليكن صليبى از طلا بر گردن آويخته است. از كارهاى سفيانى و جنايات هولناك او نيز بسيار سخن رفته است او سنگدلترين انسانهاست كه عاطفه در قاموس زندگيش وجود ندارد و مهر و رحم در آن ديده نمى شود. او و يارانش دلهايى مالامال از كينه و نفرت، نسبت به خاندان پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ دارند.
در اين زمينه اكتفا مى كنيم به حديثى از وجود مقدس حضرت ختمى مرتبت محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ كه درباره ى وى مى فرمايند:
أشدّ خلق اللّه شرّاً وأكثر خلق اللّه ظلماً شَرِسٌ، قاسي القلب، يجمع له ولجيشه من كافّة الأقطار الاسلامية فيهزمهم ويقتلهم وينادي شعار له في حروبه هو: يا ربّ ثاري ثمّ النّار يا ربّ النّار ولا العار([7]).شر او از همه بندگان خدا بيشتر و سختتر است و بيش از همه ى مردم ستم مى كند. بد خلق و سنگ دل مى باشد از تمام كشورهاى اسلامى عليه او بسيج مى شوند آنگاه همگى را شكست داده و به خاك و خون مى كشد و شعارش در جنگها اين است، اى خدا! انتقام و سپس آتش. خدايا! آتش آرى! اما عار و ننگ هرگز.و نمونه اى از كشتار او در كلام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در خطبه ى بيان اين چنين ترسيم شده است.
فيقتل بالزوراء سبعين ألفاً ويبقر بطون ثلاثمأة امرأة حامل. ([8])آنگاه در شهر زوراء هفتاد هزار نفر را به خاك و خون مى كشد و شكم سيصد زن حامله را مى درد.فتنه گرى سفيانىنشانه ى خروج سفيانى، پديدار شدن سه پرچم و شعلهور شدن آتش جنگ بين آنهاست. پرچمى از سوى غرب حركت كرده و وارد مصر مى شود و در آنجا دست به جنايات بسيارى مى زند و پرچمى از بحرين از جزيره ى (اُوال) از منطقه ى «فارس» به اهتزاز در مى آيد. و پرچمى ديگر نيز از شام.
اين ماجرا يك سال ادامه خواهد يافت و پس از آن مردى از فرزندان عبّاس خروج مى كند و اهل عراق مى گويند: گروه پابرهنگان يا بيدادگران و صاحبان نظرهاى گوناگون آمدند. اهل شام و فلسطين دچار ترس و واهمه مى گردند و بسوى سردمداران شام و مصر روى مى آورند و به آنان گفته مى شود: شما برويد و پسر فرمانروا (يعنى سفيانى) را بخواهيد و او را به يارى طلبيد. آنان سفيانى را دعوت مى كنند و او با خواست آنان موافقت مى نمايد و در نقطه اى از دمشق بنام «حرستا» فرود مى آيد و دايى ها و وابستگان فكرى خويش را در آنجا جمع مى نمايد. در بيابان خشك كه منطقه اى در دمشق است، گروههاى متعددى طرفدار دارد كه به او مى پيوندند. سفيانى دعوت آنان را اجابت مى كند و روز جمعه به همراه همه ى آنان در دمشق به مسجد مى رود و براى نخستين بار بر فراز منبر رفته و در نخستين منبر آنان را دعوت به جهاد مى كند و آنان نيز با شنيدن سخنانش با او بيعت مى كنند.
سپس به نقطه اى بنام «غوطه» مى رود و همه ى مردم بر گرد او اجتماع مى كنند و اينجاست كه سفيانى در رأس گروههايى از مردم شام خروج مى كند و سه گروه با يكديگر درگير مى شوند.
1 ـ پرچم از ترك و عجم كه سياهرنگ است.
2 ـ پرچم زرد رنگ كه پرچم فرزند عباس است.
3 ـ پرچمى از سفيانى و سپاه او.
در نقطه اى بنام «بطن ارزق» پيكار سختى در ميان آنان رخ مى دهد و شصت هزار كشته بر زمين مى ماند و سفيانى پيروز مى شود و مردم بسيارى را قتل عام مى كند و سرزمين و مراكز قبايل را تصرف كرده و در ميان آنان نخست عادلانه رفتار مى كند به گونه اى كه مى گويند: هر آنچه از بيدادگرى سفيانى به ما گزارش شده بى اساس است . . .
به هر حال مدتى كوتاه با آنان خوشرفتارى مى كند و سپس نخستين حركت خود بسوى «حمص» را آغاز مى كند و از آنجا به دروازه ى مصر مى رسد و در نقطه اى كه قريه «سبا» نام دارد رخداد عظيم و پيكار سهمگين خواهد داشت كه خبر آن همه جا منتشر مى گردد و دلها ـ از خشونت و شقاوت او ـ لبريز از ترس و دلهره مى گردد و شهرها يكى پس از ديگرى در مقابل او سقوط مى كند و سپس مستانه و مغرور به دمشق باز مى گردد([9]).
سفيانى در عراقوقتى سفيانى با پيروزيهاى متعدد در دمشق مستقر شد سپاهى را بسوى عراق گسيل مى دارد آنها وارد سرزمين بابل كه همان شهر نفرين شده ى بغداد است، فرود مى آيند و بيش از سه هزار نفر را مى كشد و بيش از صد زن را به زور تصاحب و هتك حرمت مى كنند و سيصد نفر از چهره هاى مهمّ بنى عبّاس([10])را نابود مى سازد و بعد از آن به كوفه سرازير مى شوند و خانه هاى اطراف آن را تخريب مى كنند و پس از آن سپاه بسوى شام باز مى گردد امّا در بين راه پرچم نجات و هدايتى در كوفه به اهتزاز در مى آيد و در راه به آنها مى رسد و ضمن پيكار شديدى همه را نابود مى سازد بگونه اى كه يك نفر از سپاه سفيانى باقى نمى ماند تا خبر شكست لشكر را به سفيانى باز گويد([11]).
سفيانى در حجازمقارن با گسيل سپاه بسوى عراق، سفيانى سپاهى عظيم بسوى سرزمين حجاز يعنى مكّه گسيل مى دارد سپاه او به مدينه وارد شده و سه شبانه روز آن را غارت مى كند پس از آن بسوى مكّه روى آورده تا به بيابانى مى رسند، خداوند جبرئيل را بسوى آنان مى فرستد و دستور مى دهد كه برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پاى خود ضربتى بر آن زمين فرود مى آورد و زمين به فرمان خدا همه آنان را مى بلعد و جز دو نفر كسى باقى نمى ماند.
اين دو برادرند كه به نامهاى بشير و نذير معرفى شده اند و جبرئيل به صورت آنها سيلى مى زند بگونه اى كه صورتهاى آنها به عقب بر مى گرددو به همان حال مى ماند و به نذير مى گويد: تو برو به دمشق و سفيانى را به ظهور مهدى ـ ارواحنا فداه ـ انذار كن و به او بگو كه خدا سپاه اش را در بيداء هلاك كرد. و به بشير مى گويد: برو بسوى مهدى ـ ارواحنا فداه ـ در مكه و او را بهلاك ظالمين بشارت بده و بر دست او توبه كن كه او توبه تو را مى پذيرد. و او خدمت حضرت مى آيد حضرت دستان مبارك خود را بصورت او مى كشد و دوباره به حال اول باز مى گردد و با او بيعت مى كند و در ركاب آنحضرت مى ماند([12]).
سفيانى و نداى آسمانىامير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرموده اند:
بعد از برگشت مغرورانه و مستانه ى سفيانى به شام، او در نقطه اى براى نوشيدن شراب و ارتكاب گناه و معصيت مى نشيند و ياران و پيروان خويش را نيز به انجام گناه و جنايت فرمان مى دهد. از مجلس گناه بر مى خيزد و در حاليكه در دست سلاحى دارد دستور زنا مى دهد و به يارانش مى گويد با زنان مرتكب فحشا گردند، آنگاه شكم زنان را پاره كنند و كودكان را از رحمها بيرون مى كشند و آنها مرتكب چنين شقاوتها مى گردند و هيچ كس توان باز داشتن آنان را از اين پليديها در خود نمى بيند. اينجاست كه فرشتگان، پريشان حال مى شوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمّد را كه از نسل من مى باشد، صادر مى كند بى درنگ خبر ظهور او در سراسر گيتى پخش مى گردد و جبرئيل در آن هنگام بر فراز صخره اى در بيت المقدس فرود مى آيد و خطاب به جهانيان مى گويد:
جاء الحقّ وزهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا.حق فرا رسيد و باطل از ميان رخت بربست. همانا باطل هميشه نابود است.«يا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول: انّ هذا مهديّ آل محمّد خارج من أرض مكّة فأجيبوه»([13]).اى بندگان خدا! گوش فرا دهيد آنچه را كه مى گويم: اين مهدى آل محمّد است كه از سرزمين مكّه خروج كرده او را اجابت كنيد.شكست سفيانىپس از آنكه خبر فرو رفتن لشكر عظيم سفيانى بين مدينه و مكه به او مى رسد و مى فهمد كه حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ قيام نموده است، از عراق به شام و فلسطين آمده خود را آماده ى رويارويى با آن حضرت مى كند در ملاقاتى كه بين او و امامـ عليه السلام ـ رخ مى دهد امام ـ عليه السلام ـ وى را به حضور مى پذيرد و آن گفتگو به بيعت سفيانى با آن حضرت و ايمان آوردن به وى مى انجامد، سپس سفيانى از آنجا به قرارگاه سپاه خود باز مى گردد سران سپاهش به او مى گويند چه كردى؟! مى گويد من در برابر منطق محكم او اسلام او را پذيرفتم و با او دست بيعت دادم. سران سپاه او را ملامت مى كنند بگونه اى كه تصميم جنگ با حضرت را مى گيرد. سحرگاه يكى از روزها پيكار نهايى حق و باطل آغاز مى گردد و خداوند پس از نبردى خونبار ميان دو سپاه عدل و ظلم، حجّت خدا و ياران او را پيروزى كامل مى بخشد و سپاه سفيانى همگى نابود مى شوند([14]).
خروج حسنىدر لابه لاى آنچه بيان شد يكى ديگر از نشانه هاى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ كه بوى حتم و يقين به خود گرفته است، خروج فردى به نام سيد حسنى است. او جوانمردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ است و در دست راست او خالى وجود دارد ـ كه البته بنا بر برخى روايتها در دست چپ او چنين نشانه اى ست ـ و از خراسان حركت و جنبش خود را آغاز مى كند. او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است بر عقيده ى خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيّت در دلهاست او همان كسى است كه پيش از سپاه سفيانى و قتل و غارت آنها وارد كوفه مى شود و همزمان با ورود او يمانى نيز از يمن به وى مى پيوندد و سپاه سفيانى را در خارج كوفه از بين مى برند و بعد از آن امر را به امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ تسليم مى كند و با او بيعت مى كند.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
يخرج شاب من بني هاشم بكفّه اليمنى خال، ويأتي من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم([15]).امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
جوانى از نسل هاشم كه در دست راست وى خالى هست از طرف خراسان با پرچمهاى سياه خروج مى كند فرمانده لشكر او شعيب بن صالح است و او با لشكر سفيانى نبرد كرده و آنان را متلاشى مى نمايد.خروج يمانىيكى از عوامل زمينه ساز ظهور منجى عالم بشريّت كه در گذشته حتمى الوقوع بودنش را ذكر كرديم خروج فردى از يمن است اين حركت هدايت بخش ترين حركت پيش از ظهور است و نويدبخش مؤمنان منتظر. حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مى فرمايند:
خروج الثلاثة: السفياني والخراساني واليمانيّ في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد وليس فيها من راية اهدى من راية اليماني، لأنّه يدعو إلى الحقّ([16]).سفيانى و خراسانى و يمانى در يك سال و يك ماه و يك روز قيام نموده و در ميان ايشان پرچمى چون پرچم يمانى به هدايت نزديكتر نيست.امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
يكون خروج السفياني من الشام وخروج اليماني من اليمن([17]).قيام سفيانى از شام و يمنى از يمن است.در روايات آمده است كه: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. و نيز يمنى با كمك از نيروى خراسانى وارد صحنه كارزار با لشكريان سفيانى خواهد شد.
پرچم هاى سياه در يارى امام زمان ـ ارواحنا فداه ـيكى ديگر از نشانه هاى ظهور كه در روايات بدان اشاره شده است پديدار شدن پرچم خراسانى است البته آنچه كه از سخنان معصومان ـ عليهم السلام ـ بدست مى آيد اين است كه پرچم هاى متعددى از شرق يعنى بلاد شرقى ايران تا سر حدّ چين قيام مى كنند كه ظاهراً محلّ اجتماع آنها خراسان است و خراسانى نيز كه پرچم مستقلى دارد با كمك آنان حركت خود را آغاز مى نمايد، پرجم خراسانى مهمترين آن پرچمهاست. و به اين اعتبار از همه ى آنها برايات شرقى تعبير شده كه داراى پرچم هاى سياه هستند.
نكته ى ديگر اينكه در روايات به سه پرچم از خراسان اشاره شده است كه در سه مرتبه قيام مى كنند كه دو مورد از آنها تحقق يافته يكى بيرقهاى سياه ابو مسلم خراسانى كه براى تشكيل دولت بنى العباس بوده است و دوم پرچم مغول كه از ناحيه خراسان آمد و دولت بنى العباس را بر هم زد ليكن سوم باقيمانده و اوست كه متصل به ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود و با سفيانى خواهد جنگيد. حضرت باقر ـ عليه السلام ـ فرمود:
«آنگاه كه لشكر سفيانى در كوفه مشغول قتل و غارت باشند بيرقهايى از طرف خراسان برسند كه منزلها را بسرعت طى كنند و با ايشان چند نفر از اصحاب قائم ـ ارواحنا فداه ـ باشد»([18]).قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ :
انّا أهل البيت، اختار اللّه لنا الآخرة على الدنيا وانّه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريداً وتشريداً حتّى ترفع رايات سود من المشرق فيسألون الحقّ فلا يعطون فيقاتلون فينصرون فيعطون الذي سألوا فمن أدركهم منكم أو من أبنائكم فليأتهم ولو حبواً على الثلج، فانّها راية الهدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً بعدما ملئت جوراً وظلماً([19]).براى ما اهل بيت خداوند آخرت را بر دنيا برگزيده است. همانا پس از من دودمانم آواره و مطرود مردم واقع خواهند شد تا آنگاه كه پرچمهاى سياه از سوى مشرق پديدار شود پس آنان حق را طلب كنند ليكن به ايشان داده نشود پس مى رزمند و پيروز مى شوند پس هر كس از شما و يا نسل شما ايشان را درك كرد بايد خود را به آنان رساند اگر چه بر روى يخها بخزد آنان امر را به مردى از خاندان من مى سپارند كه زمين را از عدل و داد لبريز مى سازد پس از آنكه از ظلم و جور مالامال شود.كسوف و خسوفيكى ديگر از نشانه هاى ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ رخداد دو پديده نابهنگام و غير عادى كسوف و خسوف است. اگر چه اين دو پديده از رخدادهاى طبيعى ست ليكن تحقق آنها منوط به شرائط ويژه نجومى مى باشد كه در غير اين صورت امر غير عادى خواهد بود.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
پيش از اين امر ـ ظهور قائم آل محمّد ـ عليهم السلام ـ ـ ماه در 25 ماه رمضان و خورشيد در نيمه آن ماه گرفته مى شود آنگاه است كه حساب منجمان بر هم مى خورد.
گرفتن خورشيد و ماه، پديده ى جديدى نيست. ولى آنچه كه مهمّ است اين است كه هميشه كسوف در اوائل ماه و خسوف در اواخر ماه رخ مى دهد. و اين قانونى است كه تا بحال نقضى به آن وارد نشده وليكن قبل از ظهور آنحضرت ماه در 25 و خورشيد در 15 ماه رمضان مى گيرد و اين از آيات الهى است كه به گفته امام ـ عليه السلام ـ از آنهنگام حساب منجّمين نيز به هم مى خورد([20]).
در اين باب احاديث ديگرى ست كه مى توان بدان رجوع نمود([21]).
پر شدن زمين از ظلم و جور
در روايات فراوانى آمده است كه امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ظهور مى كنند و زمين را از عدل و داد لبريز مى سازد بعد از آنكه زمين از ظلم و جور پر شده است. مرحوم كلينى اين مضمون را اين گونه روايت مى كند.
«هو المهدي الذي يملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلما».([22])او مهدى ست كه زمين را از عدل و داد لبريز ساخته پس از آنكه از ظلم و ستم مالامال شود.و روايات به اين تعبير از سنّى و شيعه بسيار نقل شده است. ليكن علامت بودن اين نشانه از حتمى است ولى وقوعش حتمى نيست. يعنى اگر زمين از ظلم و جور لبريز شد آن هنگام بى ترديد زمان ظهور منجى عالم بشريت حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ است وليكن اينطور نيست كه حتماً اين شرائط مى بايست تحقق يابد چرا كه ممكن است در يك زمانى همه ى انسانها با هم يكدل شده و همه يكصدا از خداوند آن حضرت را طلب نمايند كه طبق روايات در اين صورت غيبت پايان يافته و خداوند امام ـ ارواحنا فداه ـ را براى هدايت انسانها ظاهر مى كند بدون اينكه ظلم و جور زمين را پر سازد.
شهادت نفس زكيّهنفس زكيّه لقب فردى از دودمان رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلم ـ است وى پس از ظهور و قبل از قيام حضرت بقيّة اللّه ـ ارواحنا فداه ـ مظلومانه به شهادت مى رسد. در روايات از او به «غلام» تعبير شده كه شايد حكايت از نوجوان يا جوان بودن وى دارد. نفس زكيّه نيز او را ناميده اند زيرا بدون هيچ جرمى، تنها به خاطر رساندن پيام شفاهى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به مردم مكه كشته مى شود.
از حضرت باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده است:
قائم به ياران خود مى فرمايد: مكّه طالب من نيستند لكن من نزد آنان كسى را خواهم فرستاد تا با ايشان احتجاج كند . . . آنگاه يكى از ياران خود را مى طلبد و به وى مى فرمايد: نزد مردم مكه برو و به ايشان بگو! . . . من پيام آور ـ مهدى ـ نزد شمايم. او مى گويد: ما خاندان رحمت و مركز رسالت و خلافتيم. ما دودمان محمّد و فرزند پيامبران هستيم. همانا ـ در طول زمان ـ بر ما ظلمها روا شده و ما را پايمال كرده و بر ما قهر نموده اند و حق ما را از زمان رحلت پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ تا حال به ستم گرفته اند. ما اينك شما را به يارى مى طلبيم! ما را يارى كنيد!چون اين جوان پيام را مى رساند او را گرفته و بين ركن و مقام سر مى برند و او نفس زكيه است([23]).امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
وليس بين قيام قائم آل محمّد وبين قتل النفس الزكيّة إلاّ خمس عشرة ليلة([24]).بين قيام قائم آل محمّد و شهادت نفس زكيه جز 15 شب فاصله نيست.غريو آسمانىنداى آسمانى از روشنترين علامتها براى ظهور حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و حركت جهان شمول اوست.
واقعيّت اين است كه رخداد پرشكوهى چون ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ پيش از رخ دادن يك اعلام جهانى آنهم در روشنترين معنا و مفهوم مى طلبد و از آنجا كه اين حركت جهانى بوده و براى تمام جهان بشريت است مى بايست همه در يك زمان از نزديك شدن و قريب الوقوع بودن آن باخبر شوند از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است كه «يسمعه كل قوم بألسنتهم» هر قومى به زبان خود آنرا مى شنود.
حال بجاست كه به برخى احاديث در اين باره اشاره كنيم:
از مجموع روايات چنين بدست مى آيد كه اين فريادها متعدد است اولين ندا در ماه رجب و دوم در ماه رمضان و سوم در ماه محرم شنيده مى شود. امام رضا ـ عليه السلام ـ فرموده اند:
ينادون في رجب ثلاثة أصوات من السماء صوتاً منها: ألا لعنة اللّه على الظالمين والصوت الثاني: ازفت الآزفة يا معشر المؤمنين . . . والصوت يرى بدن في قرن الشمس يقول: انّ اللّه بعث فلاناً فاسمعوا له وأطيعوا([25]).مردم در ماه رجب سه فرياد از آسمان خواهند شنيد نخست آنكه: همانا لعنت خدا بر ظالمان. فرياد دوم: اى مؤمنان! قيامت فرا رسيد. و فرياد ديگر اينكه در كنار قرص خورشيد بدنى را مشاهده مى كنند كه فرياد مى زند: خداوند فلانى ( امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ ) را برانگيخته است به فرمانش گوش فرا دهيد و بر اطاعتش گردن نهيد.
امّا پيرامون ندايى كه در ماه رمضان در شب بيست و سوم توسط جبرئيل در آسمان طنين مى افكند اين است.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
ينادي مناد من السماء . . . باسم القائم ـ عليه السلام ـ فيسمع مَن بالمشرق ومَن بالمغرب، لا يبقى راقدٌ إلاّ استيقظ، ولا قائم إلاّ قعد ولا قاعِد إلاّ قام على رِجْلَيه، فَزَعاً مِن ذلك الصوت، فرحم اللّه من اعتبر بذلك الصوت فأجاب فإنَّ الصوت الأول هو صوت جبرئيل الروح الأمين.
ثمّ قال ـ عليه السلام ـ : «الصوت في شهر رمضان، في ليلة جمعة، ليلة ثلاث وعشرين، فلا تشكّوا في ذلك واسمعوا وأطيعوا.
وفي آخر النهار، صوت الملعون إبليس، ينادي: «ألا! إنّ فلاناً قُتل مظلوماً». ليشكّك النّاس ويفتنهم، فكم في ذلك اليوم مِن شاكّ مُتحيّر قد هوى في النّار.
فإذا سمعتم الصوت في شهر رمضان، فلا تشكُّوا فيه، إنّه صوت جبرئيل وعلامة ذلك أنّه ينادي باسم القائم وإسم أبيه حتّى تسمعه العذراء في خِدرها، فتحرّض أباها وأخاها على الخروج».ثمّ قال ـ عليه السلام ـ : «لابدّ مِن هذين الصورتين قبل خروج القائم ـ عليه السلام ـ ».([26])
نداكننده اى از آسمان بنام قائم آل محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلم ـ ندا مى دهد و همه كسانى كه در شرق و غرب عالم هستند مى شنوند، خفته اى نمى ماند جز اينكه بيدار مى گردد و ايستاده اى جز اينكه مى نشيند و نشسته اى جز اينكه وحشت زده بپا مى خيزد.
پس درود خدا بر كسانى كه از آن نداى آسمانى پند و اندرز گيرند چرا كه نداگر اوّل جبرئيل است و ندا، نداى اوست.
آنگاه فرمود: اين ندا، در ماه مبارك رمضان، شب جمعه و در شب 23 ماه خواهد بود از اينرو در آن ترديد نكنيد، آن را بشنويد و اطاعت كنيد. و در پايان روز نداى ابليس طنين مى افكند كه مى گويد: «بهوش باشيد كه فلانى مظلوم كشته شده». تا بدينوسيله بذر ترديد بيافشاند و مردم را به فتنه افكند و آن روز، ترديدكنندگان حيرت زده اى كه به آتش دوزخ سقوط كنند، بسيارند.بنابراين، هنگامى كه نداى آسمانى را در ماه رمضان شنيديد، در آن ترديد نكنيد چرا كه نداى فرشته ى امين است و علامت آن اين است كه بنام قائم ـ عليه السلام ـ و پدر گرانقدرش ندا مى دهد، ندايى كه دوشيزگان در سراپرده ى خويش آن را مى شنوند و پدران و برادران خويش را براى حركت از خانه و پيوستن به امام مهدى ـ عليه السلامـ تشويق مى نمايند.و امّا ندايى كه در ماه محرّم به گوش مى رسد و آن ماهى است كه حضرت بقية اللّه ـ ارواحنا فداه ـ از مكّه خروج مى كنند و روز اوّل قيام آن حضرت است كه جبرئيل بر صخره اى از بيت المقدس فرود مى آيد (در آن هنگام كه سفيانى مشغول بدترين جنايات خود در ملأ عام است) و ندا مى دهد:

يا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول انّ هذا مهدي آل محمّد خارج من أرض مكّة فأجيبوه([27]).اى بندگان خدا! آنچه مى گويم بشنويد اين مهدى آل محمّد است كه از مكّه ظهور كرده او را پاسخ گوييد و فرمانش را اطاعت كنيد.وقوع جنگ هاى بزرگانبوهى از احاديث با صراحت از نابودى مردم در اثر گرسنگى و قحطى و بيمارى و قتل و كشتار خبر مى دهند. آيا اين به معناى جنگ جهانى است كه ميليونها انسان را در هم مى كوبد و يا چيز ديگرى است. آنچه از روايات استفاده مى شود اينكه جنگهاى ويرانگرى واقع خواهد شد.
از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ آورده اند كه فرمود:
لا يخرج المهدي حتّى يقتل ثلث ويموت ثلث ويبقى ثلث([28]).و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
بين يدي المهدي موت أحمر وموت أبيض . . . فأمّا الموت الأحمر: فالسيف وأمّا الموت الأبيض: فالطاعون([29]).قبل از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفيد خواهد بود . . . مرگ سرخ جنگ و خونريزى است و مرگ سفيد طاعون است.بنابراين بسيارى در اثر جنگ و خونريزى از بين مى روند.
حوادث طبيعىپيرامون رخدادهاى طبيعى كه پيش از ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ روى مى دهد، روايات بسيارى در دست است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
تهاجم ملخها:بين يدي المهدي موت أحمر وموت أبيض وجراد في حينه وجراد في غير حينه أحمر كالدم . . .([30]).پيش از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفيد و حمله ملخها در هنگام و نابهنگام كه چون خون قرمزند خواهد بود.طاعون:فأمّا الموت الأحمر فالسيف وأمّا الموت الأبيض فالطاعون([31]).مرگ سرخ كشته شدن به شمشير و مرگ سفيد طاعون است.زلزله:در حديثى آمده است كه سال ظهور سال پيدايش زلزله ها و سرماى شديد است.
عن أميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ قال: رجفة تكون بالشام يهلك فيها أكثر من مائة ألف، يجعلها اللّه رحمة للمؤمنين وعذاباً على الكافرين([32]).از امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ نقل شده است: زمين لرزه اى در شام رخ خواهد داد كه بيش از صد هزار نفر كشته مى شوند و آن را خداوند رحمت براى مؤمنان و عذاب براى كافران قرار داده است.مسجد شدن قبرستانها:يكى ديگر از نشانه هايى كه براى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به صورت كلى مطرح شده است، تبديل گورستانها به مسجد است در اين باره به حديثى از رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ توجه نماييد:
در حديث معراج آمده است:
يا محمّد از جمله عطاهايى كه بر تو مرحمت فرموديم آن كه آشكار خواهم كرد از نسل تو يازده امام كه همه ايشان از نسل دختر تو فاطمه اند و آخرين ايشان مرديست كه عيسى بن مريم در عقب سر او نماز خواهد خواند و پر مى كند زمين را از عدل و داد بعد از آنكه از ظلم و جور لبريز شود.
آنگاه رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ به درگاه الهى عرضه داشت:
در چه زمانى خواهد بود.
جواب فرمود:
يا محمّد هنگامى كه علم از بين رود و ظاهر شود جهل و كشتار بسيار گردد و كم شوند علماء و فقهاء حقيقى و بسيار شوند شاعران و امّت تو گورستانها را مسجد سازند([33]).سيلاب رود فرات:يكى از نزديك ترين نشانه هاى ظهور مهدى آل محمد ـ عليهم السلام ـ جارى شدن سيلاب فرات در شهر كوفه است.
عن أبي عبداللّه ـ عليه السلام ـ : سنة الفتح ينشق الفرات حتّى يدخل ازقة الكوفة([34]).
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: در سال ظهور آب فرات طغيان كرده به گونه اى كه وارد كوچه هاى تنگ كوفه مى شود.
قال ابن عباس: يا أميرالمؤمنين ما اقترب الحوادث الدالّة على ظهوره؟ فدمعت عيناه وقال: إذا فتق بثق في الفرات فبلغ ازقة الكوفة فليتهيأ شيعتنا للقاء القائم([35]).
ابن عباس مى گويد: به امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ عرض كردم: نزديك ترين حادثه كه حكايت از ظهور خواهد داشت چيست؟ پس آنگاه چشمانش اشك آلود شد و فرمود: هرگاه شكافى بر كنار رود فرات ايجاد شود و به كوچه هاى كوفه رسد، آنگاه شيعيان ما آماده ملاقات قائم باشند.
نزول بارانهاى پياپى:هر انسان با ايمانى در اين واقعيّت، ذرّه اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و اين فرمان فرماى هستى است كه قوانين طبيعى را چنين تدوين نموده است:
(وهو الذي أرسل الرّياح بشراً بين يدي رحمته وأنزلنا من السماء ماءً طهورا)([36]).او كسى است كه بادها را بشارت دهندگان از رحمت خويش مى فرستد و ما از آسمان آب پاك نازل مى كنيم.لكن اين قوانين در واكنش به كردارهاى ناهنجار چهره اى ديگر به خود گرفته و به فرمان خداوند در صدد تنبيه برمىآيند. از آن جمله تغيير در نطام بارش و وزش هاست. كه در آخرالزمان دستخوش تحولاتى مىشوند. كه در روايات بدان اشاره شده است؛ ما نيز برخى از آنها اشاره مىكنيم:
يكى از نشانه هاى ساعة (ظهور امام زمان ارواحنا فداه) آن است كه باران گرم مىبارد([37])
بيايد بر مردم زمانى كه آسمان ببارد و زمين نرويد([38])
برپا نشودساعة (ظهور) تا ببارد بر مردم باراني كه خانه هاى گلى باقى نماند و گل خانه هاى موئين شسته شود ـ چادرهاى صحرائيان ـ ([39])

البته تذكر اين نكته ضرورى است كه منظور از ساعة زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه است كه در روايات بدان تصريح شده است.
پيدايش مدعيان پيامبرى و امامتاعتقاد به نبوت و امامت در جامعه ى مسلمين هميشه به عنوان يك عقيده ى راسخ از زمان پيامبر و امامان نور ـ عليهم السلام ـ مطرح بوده است و آنقدر معروف و مشهور بوده كه كسى از مسلمانان هيچ گاه جرأت انكار آن را نداشته است به خاطر استوارى اين واقعيت عقيدتى و دينى در جامعه ى اسلامى بود كه در تاريخ اسلام، از يك سو با شخصيتهايى روبرو مى شويم كه طرفداران افراطى آنان براى پيشرفت دنيوى و سياست خويش، آنان را به عنوان مهدى نجات بخش يا پيغمبر خدا مطرح ساخته اند و از دگر سوى با عناصرى آشنا مى شويم كه بر اثر انگيزه هاى جاه طلبانه و خيال قدرت و شهرت، به دروغ ادّعاى مهدويّت و نبوّت نموده اند شمار اين افراد با توجه به آمارها به بيش از 50 نفر رسيده است كه بيشتر آنها ادّعاى مهدويّت داشته اند و گفته اند مائيم همان مهدى موعود كه قرآن نويد آمدنش را مى دهد و چون اكثر آنان ادّعاى مهدويّت و امامت داشته اند ما در اين زمينه سخن مى گوئيم كسانى كه در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسيم اند.

۱ ـ كسانى كه ديگران بر اساس انگيزه هاى خاص آنان را مهدى نجات بخش خواندند مانند محمّد حنفيّه فرزند امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ و زيد فرزند امام سجّاد ـ عليه السلام ـ و محمّد بن عبداللّه محض فرزند امام سجاد ـ عليه السلام ـ .
2 ـ كسانى كه با انگيزه هاى جاه طلبى و قدرت خواهى چنين ادّعايى نموده اند و اين گروه بسيارند از جمله ى آنها، مهدى عبّاسى فرزند منصور دوانيقى است.
3 ـ كسانى كه طبق نقشه ى استعمار و به اشاره ى بيدادگران، به چنين ترفندى دست يازيدند و بى شرمانه خود را مهدى نجات بخش معرفى كردند از جمله ى آنها بنيانگذار بهائيّت، على محمّد باب را مى توان نام برد.
تفاوتهاى علايم ظهور و شرايط ظهور امام زمان (عج) شرايط ظهور با علايم ظهور داراى تفاوتهايى است كه عبارتند از: وابستگى ظهور به شرايط، يك نوع وابستگى واقعى است، ولى وابستگى به نشانه ها و علايم از جهت كشف و اعلام است، نه به عنوان يك امر واقعى و ارتباط حقيقى.
علايم ظهور عبارتند از چندين رويداد و حادثه است كه گاهى نيز به ظهور پراكنده پديد آمده و تنها ارتباط واقعى در بين آنهاو ظهور تحقق همه آنها پيش از ظهور مى باشد، اما شرايط ظهور به اعتبار برنامه ريزى طولانى الهى با ظهور ارتباط واقعى داشته و سبب پيدايش آن مى باشند.
نشانه ها لزومى ندارد حتماً در يك زمان با يكديگر واقع شوند  بلكه يك نشانه در يك زمان پديد مى آيد و پايان مى پذيرد. البته گاهى هم به طور تصادفى در يك زمان چندين نشانه با هم پديد مى آيند  اما شرايط بايد با يكديگر مرتبط باشند و در آخر كار موجب ظهور شوند و بتدريج ايجاد شده و آنچه وجود مى ي